Artwork

İçerik Parviz Shahbazi tarafından sağlanmıştır. Bölümler, grafikler ve podcast açıklamaları dahil tüm podcast içeriği doğrudan Parviz Shahbazi veya podcast platform ortağı tarafından yüklenir ve sağlanır. Birinin telif hakkıyla korunan çalışmanızı izniniz olmadan kullandığını düşünüyorsanız burada https://tr.player.fm/legal özetlenen süreci takip edebilirsiniz.
Player FM - Podcast Uygulaması
Player FM uygulamasıyla çevrimdışı Player FM !

Ganje Hozour audio Program #940

 
Paylaş
 

Manage episode 346607837 series 2923874
İçerik Parviz Shahbazi tarafından sağlanmıştır. Bölümler, grafikler ve podcast açıklamaları dahil tüm podcast içeriği doğrudan Parviz Shahbazi veya podcast platform ortağı tarafından yüklenir ve sağlanır. Birinin telif hakkıyla korunan çalışmanızı izniniz olmadan kullandığını düşünüyorsanız burada https://tr.player.fm/legal özetlenen süreci takip edebilirsiniz.
برنامه شماره ۹۴۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۸ نوامبر ۲۰۲۲ - ۱۸ آبانبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۴۰ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۴۰ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت PDF متن نوشته شده بخش تلفنی برنامه با فرمتخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۴۰ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۴۰ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو، و عاشق شو، بگذار زحیری(۱)سلطان‌بچه‌ای(۲) آخر، تا چند اسیری؟سلطان‌بچه را میر و وزیری همه عارستزنهار، به جز عشق دگر چیز نگیریآن میرِ اجل نیست، اسیرِ اجل است اوجز وزر(۳) نیامد همه سودایِ وزیریگر صورتِ گرمابه نه‌ای، روح طلب کنتا عاشقِ نقشی ز کجا روح پذیری؟در خاک میامیز، که تو گوهرِ پاکیدر سرکه میامیز، که تو شِکّر و شیریهر چند ازین سوی تو را خلق ندانندآن سوی که سو نیست، چه بی‌مثل و نظیریاین عالمِ مرگست و درین عالمِ فانیگر زانکه نه میری، نه بس است این که نمیری؟در نقشِ بنی‌آدم تو شیرِ خداییپیداست درین حمله و چالیش(۴) و دلیریتا فضل و مقامات و کراماتِ تو دیدمبیزارم ازین فضل و مقاماتِ حریری(۵)بیگاه شد این عمر، ولیکن چو تو هستیدر نورِ خدایی چه به‌گاهی(۶) و چه دیریاندازهٔ معشوق بُوَد عزّتِ عاشقای عاشقِ بیچاره ببین تا ز چه تیریزیباییِ پروانه به اندازهٔ شمع‌ستآخر نه که پروانهٔ این شمعِ منیری؟شمس‌الحق تبریز، از آنت نتوان دیدکه اصلِ بصر باشی، یا عینِ بصیری(۱) زحیری: دل‌پیچه، ناله(۲) سلطان بچه: شاهزاده(۳) وزر: گناه، گرانی(۴) چالیش: زد و خورد، جنگ و جدال(۵) مقاماتِ حریری: کتابی از ابومحمد قاسم بن علی حریری درگذشتهٔ ۵۱۵ یا ۵۱۶ هجری.(۶) به‌گاه: چیزی که به هنگام خود برسد.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو، و عاشق شو، بگذار زحیریسلطان‌بچه‌ای آخر، تا چند اسیری؟سلطان‌بچه را میر و وزیری همه عارستزنهار، به جز عشق دگر چیز نگیریحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۳۵Poem(Qazal)#435, Divan e Hafezعاشق شو اَر نه روزی کارِ جهان سر آیدناخوانده نقشِ مقصود از کارگاهِ هستیدوش آن صنم(۷) چه خوش گفت در مجلسِ مُغانمبا کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی؟در گوشهٔ سلامت مستور(۸) چون توان بود؟تا نرگسِ تو با ما گوید رموزِ مستی(۷) صنم: زیبارو، بت(۸) مستور: پوشیده، پنهان----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ الَْمنون(۹)(۹) رَیْبُ الَْمنون: حوادثِ ناگوار----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4054چون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهرِ حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی و یُصِمّ است ای حَسَنای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ عشق این باشد بگوتو که بینایی، ز کورانم مداردایرم برگردِ لطفت ای مدارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1905, Divan e Shamsاگر تو عاشقی غم را رها کنعروسی بین و ماتم را رها کنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329چون الف چیزی ندارم، ای کریمجز دلی دلتنگ‌تر از چشمِ میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334خود ندارم هیچ، بِه سازد مراکه ز وَهمِ دارم است این صد عَنا(۱۰)(۱۰) عَنا: رنج----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونی‌ست و، کُلّی کاستنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای عاشقِ موفّق، وی صادقِ مصدّقمی‌بایدت چو گردون بر قطبِ(۱۱) خود تنیدندر بی‌خودی تو خود را می‌جوی تا بیابیزیرا فراق صعب(۱۲) است، خاصه ز حق بریدنلب را ز شیرِ شیطان می‌کوش تا بشوییچون شسته شد، توانی پستانِ دل مکیدن(۱۱) قطب: میلهٔ ثابت در سنگ زیرین آسیا که سنگ رویی آسیا به دور آن می‌چرخد.(۱۲) صعب: دشوار، مشکل----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نعمبی شمع روی تو نتان(۱۳) دیدن مرین دو راه را(۱۳) نَتان: نتوان----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که مانْد از کاهلی(۱۴) بی‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جَبرهر که جبر آورد، خود رنجور(۱۵) کردتا همان رنجوری‌اش، در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغ(۱۶ و ۱۷)رنج آرد تا بمیرد چون چراغ(۱۴) کاهلی: تنبلی(۱۵) رنجور: بیمار(۱۶) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است.(۱۷) رنجوری به لاغ: یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمان‌خانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۱۸) نو آید دوانهین مگو کین مانْد اندر گردنمکه هم‌اکنون باز پَرَّد در عَدمهرچه آید از جهان غَیب‌وَشدر دلت ضَیف است، او را دار خَوش(۱۸) ضَیف: مهمان----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۱۹)زآنکه جبّاران(۲۰) بُدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز(۱۹) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۲۰) جَبّار: ستمگر، ظالم----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۲۱) بهشتحُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۲۱) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویشبا‌خبر گشتند از مولایِ خویشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر بروید، ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل درستکِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #818چشمِ حس اَفْسُرد بر نقشِ مَمَرّ(۲۲)تُش مَمَر می‌بینی و او مُسْتَقَرّ(۲۳)این دویی اوصافِ دیدِ اَحْوَل(۲۴) استوَرنه اوّل آخِر، آخِر اوّل استهی زِ چِه معلوم گردد این؟ ز بَعثبعث را جُو، کم کن اندر بعث بَحث(۲۲) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۲۳) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۲۴) اَحْوَل: لوچ، دوبین----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214عِلّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۵)از دل و از دیده‌ات بس خون رودتا زِ تو این مُعْجِبی(۲۶) بیرون رودعلّتِ ابلیس اَنَا خیری بُده‌ستوین مرض، در نَفْسِ هر مخلوق هست(۲۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۲۶) مُعجِبی: خودبینی----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق، ناموس را صد من حَدید(۲۷)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۲۷) حَدید: آهن----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3245شاهدِ تو، سدِّ رویِ شاهد استمُرشدِ تو، سدِّ گفتِ مرشد استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246ای بسا کفّار را سودایِ دینبندِ او ناموس و کِبر و آن و اینبندِ پنهان، لیک از آهن بَتَربندِ آهن را بِدَرّانَد تبربندِ آهن را توان کردن جدابند غیبی را نداند کس دوامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ(۲۸) جو هست سرگین ای فَتیٰ(۲۹)گرچه جو صافی نماید مر تو راهست پیرِ راه‌دانِ پر فِطَن(۳۰)جوی‌های نَفْس و تن را جوی‌کَنجوی، خود را کی تواند پاک کرد؟نافع از عِلمِ خدا شد علمِ مرد(۲۸) تَگ: ژرفا، عمق، پایین(۲۹) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۰) فِطَن: جمع فِطنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683این هم از تاثیرِ آن بیماری استزهرِ او در جمله جُفتان(۳۱) ساری(۳۲) است(۳۱) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۳۲) ساری: سرایت‌کننده----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3222کی تراشد تیغ دستهٔ خویش رارو به جراحی سپار این ریش(۳۳) را(۳۳) ریش: زخم، جراحت----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۷۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2759عاشقِ تصویر و وَهمِ خویشتنکی بُوَد از عاشقانِ ذوالمِنَن(۳۴)؟(۳۴) ذوالْمِنَن: دارندهٔ نعمت‌ها و احسان‌ها----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3703هر یکی در پَرده‌یی، موصول خُوستوهمِ او آنست، کآن خود عِین هُوستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات، دور نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2067هر که او اندر نظر موصول شداین خبرها پیشِ او مَعزول شدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اوّل و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیان« همانطور که عظمتِ بی‌نهایت الهی قابلِ بیان نیست و باید به آن زندهشویم، ناچیزیِ ما هم به عنوانِ من ذهنی قابل بیان نیست و ارزشِ بیانندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساطکه بگویید از طریقِ اِنبساطمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله می‌روید زِ بُنبسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3528زآن رَهَش دور است تا دیدارِ دوستکو نجویَد سَر، رئیسیش(۳۵) آرزوست(۳۵) رئیسی: ریاست----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785چشمِ او مانده‌ست در جویِ روانبی‌‌خبر از ذوقِ آبِ آسمانمَرکبِ همّت سوی اسباب رانداز مُسَبِّب لاجَرَم محروم ماندآنکه بیند او مُسَبِّب را عَیانکی نهد دل بر سبب های جهان؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید اَنْصِتُواتا زبانْ‌تان من شوم در گفت‏وگومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #95آینهٔ آهن برای پوستهاستآینهٔ سیمایِ جان، سنگی‌بهاستآینهٔ جان نیست اِلّا رویِ یاررویِ آن یاری که باشد زآن دیارگفتم: ای دل آینهٔ کُلّی بجورَوْ به دریا، کار بر ناید به جُوآینهٔ آهن: صفحه های صیقلی آهن که در قدیم به جای آینه به کار می‌رفته است.آینهٔ کُلّی: در اینجا اشاره به انسانهای رشد یافته و به کمال رسیده می‌یاشد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنارِ بامی ای مستِ مُدام پست بنشین یا فرود آ، وَالسَّلاممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #267حَزم(۳۶) آن باشد که ظنِّ بَد بَریتا گریزیّ و شوی از بَد، بَری حَزم، سُوءالظن گفته‌ست آن رسولهر قدم را دام می‌دان ای فَضول(۳۷)رویِ صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی‌ست، کم ران اُوستاخ(۳۸)آن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟چون بتازد، دامش افتد در گلو(۳۶) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر(۳۷) فَضول: زیاده‌گو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.(۳۸) اوستاخ: گستاخانه----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #468جُز توکّل جز که تسلیمِ تمام در غم و راحت همه مکرست و دام‌‌مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگیّ و، اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3698پی، پیاپی، می‌بَر ار دوری ز اصلتا رگِ مَردیت آرد سویِ وصلمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3581ور ز دستت دیو، خاتَم(۳۹) را ببُردپادشاهی فوت شد، بختت بِمُردبعد از آن یا حَسْرَتا شد یا عِبادبر شما محتوم، تا یَوْمُ‌التَّناد(۴۰)«ای بندگانِ هویٰ، پس از آنکه حکومت و پادشاهیِ معنویِ شما از میان رفت، آنگاه تا روزِ قیامت باید واحسرتا بگویید.»(۳۹) خاتَم: انگشتر؛ نگینِ انگشتر را نیز گویند.(۴۰) یَوْمُ‌التَّناد: یکی از اسامیِ روزِ رستاخیز----------قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #56«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»«تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كارِ خدا كوتاهى كردم، و از مسخره‌كنندگان بودم.»قرآن کریم، سورهٔ غافر (۴۰)، آیهٔ ۳۲Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #32«وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ.»«اى قوم من، از آن روز كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1983ای بسا دانش که اندر سَر دَوَدتا شود سَروَر، بد آن خود سر رَوَدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره رویِ معشوقه نگر این به دستِ توست، بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیربی‌سبب، بی‌واسطهٔ یاریِ غیرکافیَم بی‌نان تو را سیری دهمبی‌سپاه و لشکرت میری دهمبی‌بهارت نرگس و نسرین دهمبی‌کتاب و اوستا تلقین دهمکافیَم بی داروَت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفیحَسبِیَ‌الله گُو که الله‌ام کَفیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36, 38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …»«آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…»«بگو: خدا براى من بس است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsبس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله(۴۱)لیکَش این دانش و کِفایَت نیست(۴۱) کَفیٰ بِاللّهْ: خداوند کفایت میکند.----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر، آمد هلاکت خام راکز پیِ دانه، نبیند دام رااختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۴۲)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۴۳)دور کن آلت، بینداز اختیار(۴۲) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۴۳) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1575مکر می‏‌سازند قومی حیله‏‌مندتا که شَه را در فُقاعی(۴۴) در کُنند(۴۵)پادشاهی بس عظیمی بی‏کَراندر فُقاعی کَی بگنجد ای خران؟‏از برایِ شاه، دامی دوختندآخر این تدبیر از او آموختندنحس شاگردی که با استادِ خویشهمسری آغازد و، آید به پیشبا کدام استاد؟ استادِ جهانپیشِ او یکسان هویدا و، نهانچشمِ او یَنْظُر بِنُورِ الله شدهپرده‌هایِ جهل را خارِق(۴۶) بُدهاز دلِ سوراخِ چون کهنه‌گَلیمپَرده‌‏یی بندد به پیشِ آن حکیم‏پَرده می‌‏خندد بر او با صد دهانهر دهانی گشته اِشکافی برآن‏گوید آن استاد مر شاگرد راای کم از سگ، نیستت با من وفا؟خود مرا اُستا مگیر آهن‌گُسِل(۴۷)همچو خود شاگرد گیر و، کُوردِل‏نه ازْ مَنَت باری است در جان و روان؟بی‌‏مَنَت آبی نمی‌‏گردد روان‏پس دلِ من کارگاهِ بختِ توستچه‌شْکنی این کارگاه، ای نادُرُست؟‏گویی:‏ پنهان می‌زنم آتشْ‌زنهنه به قلب از قلب باشد رَوْزنه؟‏آخر از رَوْزن ببیند فکرِ تودل گواهیی دهد از ذکرِ توگیر در رویت نمالد از کَرَمهر چه گویی خندد و گوید: نَعَم‏او نمی‌‏خندد ز ذوقِ مالشتاو همی خندد بر آن اِسگالشت‏(۴۸)پس خِداعی(۴۹) را خِداعی شد جزاکاسه‌زن، کوزه بخور، اینک سزاگر بُدی با تو ورا خندۀ‏ رضاصد هزاران گُل شکفتی مر تو راچون دلِ او در رضا آرد عملآفتابی دان که آید در حَمَل‏(۵۰)زو بخندد هم نهار و هم بهاردر هم آمیزد شکوفه و سبزه‌‏زارصد هزاران بلبل و قمری نواافگند اندر جهانِ بی‏نواچونکه برگِ روحِ خود زرد و سیاهمی‌‏ببینی، چُون ندانی خشمِ شاه؟آفتابِ شاه در بُرجِ عِتاب(۵۱)می‏‌کُند روها سیه، همچون کباب‏آن عُطارِد(۵۲) را ورق‌ها جانِ ماستآن سپیدی و آن سیه، میزانِ ماست‏باز منشوری نویسد سرخ و سبزتا رهند ارواح از سودا(۵۳) و عَجز(۵۴)سُرخ و سبز افتاد نسخِ نوبهارچون خطِ قوس و قُزَح(۵۵) در اعتبار(۴۴) فُقاع: شیشه، پیاله، کوزه(۴۵) در فُقاع کردن: کنایه از با حیله در مخمصه انداختن(۴۶) خارِق: شکافنده، پاره کننده(۴۷) آهن‌گُسِل: گسلندهٔ آهن(۴۸) اِسگالش: اندیشیدن، فکر کردن(۴۹) خِداع: حیله(۵۰) حَمَل: نام یکی از صورتهای فلکی که منطبق با اوّل فروردین است.(۵۱) عِتاب: خشم، ملامت(۵۲) عُطارِد: رمزِ استادِ معنوی(۵۳) سودا: درد(۵۴) عَجز: ناتوانی(۵۵) قوس و قُزَح: رنگین‌کمان؛ در اینجا کنایه از حالاتِ متنوّعی است که به همّتِ مرشدِ کامل و هادیِ لایق در آسمانِ نفوسِ سالکان پدیدار می‌شود و آنان را به وجد می‌آورد.----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1983ای بسا دانش که اندر سَر دَوَدتا شود سَروَر، بدآن خود سر رَوَدسر نخواهی که رود، تو پای باشدر پناهِ قطبِ صاحب‌ْرای باشگر چه شاهی، خویش فوقِ او مَبینگر چه شهدی، جُز نباتِ او مَچینفکرِ تو نقش است و، فکرِ اوست جاننقدِ تو قلب است و، نقدِ اوست کاناو تویی، خود را بجُو در اویِ اوکو و کو گو، فاخته شو سویِ اومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shamsهر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آرَدشیرین‌تر و نادرتر زان شیوه پیشینشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو همچو وادیِ(۵۶) خشکی و ما چو بارانیتو همچو شهرِ خرابی و ما چو معماری(۵۶) وادی: بیابان----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsچو کاسه تا تهی‌ای تو، بر آب رقص کنیچو پُر شدی، به بنِ حوض و جو مکان گیریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارِغ(۵۷) و ایمن(۵۸) که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو می‌خورم تو غم مَخَوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدر(۵۷) فارِغ: راحت و آسوده(۵۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۵۹) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۵۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۶۰) و سَنی(۶۱)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۶۰) حَبر: دانشمند، دانا(۶۱) سَنی: رفیع، بلند مرتبه----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گویّ(۶۲) و در چَهی ای قَلتَبان(۶۳)دست وادار از سِبالِ(۶۴) دیگرانچون به بُستانی رسی زیبا و خَوشبعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَشای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَشنغزجایی، دیگران را هم بکَش(۶۲) گَو: گودال(۶۳) قَلتَبان: بی‌حمیّت، بی‌غیرت(۶۴) سِبال: سبیل----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsدر خاک میامیز، که تو گوهرِ پاکیدر سرکه میامیز، که تو شِکّر و شیریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683این هم از تاثیرِ آن بیماری استزهرِ او در جمله جُفتان(۶۵) ساری‌(۶۶) است(۶۵) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۶۶) ساری: سرایت‌کننده----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsاین عالمِ مرگست و درین عالمِ فانیگر زانکه نه میری، نه بس است این که نمیری؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3052کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ جز وَجهِ اوچون نه‌ای در وَجهِ او، هستی مجوهر که اندر وَجهِ ما باشد فناکُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ نَبوَد جَزاقرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۸۸Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #88«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»«با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. هر چيزى نابود شدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست و همه به او بازگردانيده شويد.»زآنکه در اِلّاست او از لا گذشتهر که در الّاست او فانی نگشتهر که او بر در، من و ما می‌زندرَدِّ باب است او و بر لا می‌تندمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4726هر چه گویی ای دَمِ هستی از آنپردهٔ دیگر بر او بستی، بدان آفتِ ادراک آن، قال است و حالخون به خون شستن، مُحال است و مُحال مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsدر نقشِ بنی‌آدم تو شیرِ خداییپیداست درین حمله و چالیش و دلیریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4352وقتِ آن آمد که حیدروار(۶۷) منمُلک گیرم یا بپردازم بدنبرجهید و بانگ برزد کای کیاحاضرم، اینک اگر مردی بیادر زمان بشکست ز آواز، آن طلسمزر همی‌ریزید هر سو قسم قسم(۶۷) حَیْدَر: شیر، لقب حضرت علی(ع)----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsبیگاه شد این عمر، ولیکن چو تو هستیدر نورِ خدایی چه به‌گاهی و چه دیریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #174 ما در این دِهلیزِ قاضیِّ قضابهرِ دعویِّ الستیم و بَلیٰقرآن کریم، سورهٔ اعراف ۷، آیهٔ ۱۷۲Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #172«أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا...»«آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى دادیم...»که بَلی گفتیم و آن را ز امتحانفعل و قولِ ما شهود است و بیاناز چه در دهلیزِ قاضی تن‌ زدیم(۶۸)؟نه که ما بهرِ گواهی آمدیم؟چند در دهلیزِ(۶۹) قاضی ای گواهحبس باشی؟ دِه شهادت از پگاه(۷۰)زآن بخواندندت بدینجا، تا که توآن گواهی بدْهی و ناری عُتُو(۷۱)از لِجاجِ(۷۲) خویشتن بنشسته‌ییاندرین تنگی کف و لب بسته‌ییتا بِنَدْهی آن گواهی ای شهیدتو از این دهلیز کی خواهی رهید؟یک زمان کار است بگزار(۷۳) و بتازکارِ کوته را مکن بر خود درازخواه در صد سال، خواهی یک زماناین امانت واگُزار و وارهان(۶۸) تن زدن: ساکت شدن(۶۹) دهلیز: راهرو(۷۰) پگاه: صبح زود، سحر(۷۱) عُتُو: سرکشی، نافرمانی(۷۲) لِجاج: لجاجت، یکدندگی، ستیزه(۷۳) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsاندازهٔ معشوق بُوَد عزّتِ عاشقای عاشقِ بیچاره ببین تا ز چه تیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #812آدمی دید است، باقی گوشت و پوست هرچه چشمش دیده است آن چیز اوستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #609, Divan e Shamsبر هر چه همی‌لرزی، می‌دان که همان ارزیزین روی دل عاشق از عرش فزون باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsهر چند ازین سوی تو را خلق ندانندآن سوی که سو نیست، چه بی‌مثل و نظیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #826دیده‌یی کو از عدم آمد پدیدذاتِ هستی را همه معدوم دیداین جهانِ منتظم محشر شودگر دو دیده مُبْدَل و انور شودزآن نماید این حقایق ناتمامکه برین خامان بود فهمش حرامنعمتِ جَنّاتِ خوش، بر دوزخیشد مُحَرَّم(۷۴)، گرچه حق آمد سخی(۷۵)در دهانش تلخ آید شهدِ خُلد(۷۶)چون نبود از وافیان(۷۷) در عهدِ خُلدمر شما را نیز در سوداگریدست کَی جنبد چو نَبْوَد مشتری؟کی نَظاره اهلِ بِخْریدن بُوَد؟آن نَظاره گولِ گردیدن بُوَدپُرس پُرسان، کین به چند و آن به چند؟از پِی تعبیرِ وقت(۷۸) و ریشخنداز ملولی کاله(۷۹) می‌خواهد ز تونیست آن کس مشتری و کاله‌جوکالَه را صدبار دید و باز دادجامه کَی پیمود(۸۰) او؟ پیمود باد(۸۱)کو قُدوم و کَرّ و فَرِّ مشتریکو مِزاحِ گَنگلیِّ سَرسَری(۷۴) مُحَرَّم: حرام شده، تحریم شده(۷۵) سَخیّ: بخشنده، سخاوتمند(۷۶) خٌلْد: بقا، جاودانگی، بهشت(۷۷) وافی: وفا کننده به عهد(۷۸) تعبیرِ وقت: گذراندنِ وقت(۷۹) کاله: کالا، متاع(۸۰) جامه پیمودن: در اینجا یعنی خریدنِ لباس(۸۱) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده‌کاری------------------------مجموع لغات:(۱) زحیری: دل‌پیچه، ناله(۲) سلطان بچه: شاهزاده(۳) وزر: گناه، گرانی(۴) چالیش: زد و خورد، جنگ و جدال(۵) مقاماتِ حریری: کتابی از ابومحمد قاسم بن علی حریری درگذشتهٔ ۵۱۵ یا ۵۱۶ هجری.(۶) به‌گاه: چیزی که به هنگام خود برسد.(۷) صنم: زیبارو، بت(۸) مستور: پوشیده، پنهان(۹) رَیْبُ الَْمنون: حوادثِ ناگوار(۱۰) عَنا: رنج(۱۱) قطب: میلهٔ ثابت در سنگ زیرین آسیا که سنگ رویی آسیا به دور آن می‌چرخد.(۱۲) صعب: دشوار، مشکل(۱۳) نَتان: نتوان(۱۴) کاهلی: تنبلی(۱۵) رنجور: بیمار(۱۶) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است.(۱۷) رنجوری به لاغ: یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.(۱۸) ضَیف: مهمان(۱۹) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۲۰) جَبّار: ستمگر، ظالم(۲۱) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۲۲) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۲۳) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۲۴) اَحْوَل: لوچ، دوبین(۲۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۲۶) مُعجِبی: خودبینی(۲۷) حَدید: آهن(۲۸) تَگ: ژرفا، عمق، پایین(۲۹) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۰) فِطَن: جمع فِطنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی(۳۱) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۳۲) ساری: سرایت‌کننده(۳۳) ریش: زخم، جراحت(۳۴) ذوالْمِنَن: دارندهٔ نعمت‌ها و احسان‌ها(۳۵) رئیسی: ریاست(۳۶) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر(۳۷) فَضول: زیاده‌گو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.(۳۸) اوستاخ: گستاخانه(۳۹) خاتَم: انگشتر؛ نگینِ انگشتر را نیز گویند.(۴۰) یَوْمُ‌التَّناد: یکی از اسامیِ روزِ رستاخیز(۴۱) کَفیٰ بِاللّهْ: خداوند کفایت میکند.(۴۲) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۴۳) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه(۴۴) فُقاع: شیشه، پیاله، کوزه(۴۵) در فُقاع کردن: کنایه از با حیله در مخمصه انداختن(۴۶) خارِق: شکافنده، پاره کننده(۴۷) آهن‌گُسِل: گسلندهٔ آهن(۴۸) اِسگالش: اندیشیدن، فکر کردن(۴۹) خِداع: حیله(۵۰) حَمَل: نام یکی از صورتهای فلکی که منطبق با اوّل فروردین است.(۵۱) عِتاب: خشم، ملامت(۵۲) عُطارِد: رمزِ استادِ معنوی(۵۳) سودا: درد(۵۴) عَجز: ناتوانی(۵۵) قوس و قُزَح: رنگین‌کمان؛ در اینجا کنایه از حالاتِ متنوّعی است که به همّتِ مرشدِ کامل و هادیِ لایق در آسمانِ نفوسِ سالکان پدیدار می‌شود و آنان را به وجد می‌آورد.(۵۶) وادی: بیابان(۵۷) فارِغ: راحت و آسوده(۵۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۵۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۶۰) حَبر: دانشمند، دانا(۶۱) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۶۲) گَو: گودال(۶۳) قَلتَبان: بی‌حمیّت، بی‌غیرت(۶۴) سِبال: سبیل(۶۵) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۶۶) ساری: سرایت‌کننده(۶۷) حَیْدَر: شیر، لقب حضرت علی(ع)(۶۸) تن زدن: ساکت شدن(۶۹) دهلیز: راهرو(۷۰) پگاه: صبح زود، سحر(۷۱) عُتُو: سرکشی، نافرمانی(۷۲) لِجاج: لجاجت، یکدندگی، ستیزه(۷۳) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن(۷۴) مُحَرَّم: حرام شده، تحریم شده(۷۵) سَخیّ: بخشنده، سخاوتمند(۷۶) خٌلْد: بقا، جاودانگی، بهشت(۷۷) وافی: وفا کننده به عهد(۷۸) تعبیرِ وقت: گذراندنِ وقت(۷۹) کاله: کالا، متاع(۸۰) جامه پیمودن: در اینجا یعنی خریدنِ لباس(۸۱) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده‌کاری----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو و عاشق شو بگذار زحیریسلطان‌بچه‌ای آخر تا چند اسیریسلطان‌بچه را میر و وزیری همه عارستزنهار به جز عشق دگر چیز نگیریآن میر اجل نیست اسیر اجل است اوجز وزر نیامد همه سودای وزیریگر صورت گرمابه نه‌ای روح طلب کنتا عاشق نقشی ز کجا روح پذیریدر خاک میامیز که تو گوهر پاکیدر سرکه میامیز که تو شکر و شیریهر چند ازین سوی تو را خلق ندانندآن سوی که سو نیست چه بی‌مثل و نظیریاین عالم مرگست و درین عالم فانیگر زانکه نه میری نه بس است این که نمیریدر نقش بنی‌آدم تو شیر خداییپیداست درین حمله و چالیش و دلیریتا فضل و مقامات و کرامات تو دیدمبیزارم ازین فضل و مقامات حریریبیگاه شد این عمر ولیکن چو تو هستیدر نور خدایی چه به‌گاهی و چه دیریاندازه معشوق بود عزت عاشقای عاشق بیچاره ببین تا ز چه تیریزیبایی پروانه به اندازه شمع‌ستآخر نه که پروانه این شمع منیریشمس‌الحق تبریز از آنت نتوان دیدکه اصل بصر باشی یا عین بصیریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو و عاشق شو بگذار زحیریسلطان‌بچه‌ای آخر تا چند اسیریسلطان‌بچه را میر و وزیری همه عارستزنهار به جز عشق دگر چیز نگیریحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۳۵Poem(Qazal)#435, Divan e Hafezعاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبا کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستیدر گوشه سلامت مستور چون توان بودتا نرگس تو با ما گوید رموز مستیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقل جزوی گاه چیره گه نگونعقل کلی ایمن از ریب المنونمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حبک الاشیاء یعمیک یصمنفسک السودا جنت لا تختصمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند با من ستیزه مکنزیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده استحدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4054چون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوری منحب یعمی و یصم است ای حسنای حسن بدان که عشق موجب کوری و کری عاشق می‌شودکورم از غیر خدا بینا بدومقتضای عشق این باشد بگوتو که بینایی ز کورانم مداردایرم برگرد لطفت ای مدارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1905, Divan e Shamsاگر تو عاشقی غم را رها کنعروسی بین و ماتم را رها کنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329چون الف چیزی ندارم ای کریمجز دلی دلتنگ‌تر از چشم میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334خود ندارم هیچ به سازد مراکه ز وهم دارم است این صد عنامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای عاشق موفق وی صادق مصدقمی‌بایدت چو گردون بر قطب خود تنیدندر بی‌خودی تو خود را می‌جوی تا بیابیزیرا فراق صعب است خاصه ز حق بریدنلب را ز شیر شیطان می‌کوش تا بشوییچون شسته شد توانی پستان دل مکیدنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغرنج آرد تا بمیرد چون چراغمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمان‌خانه این تن ای جوانهر صباحی ضیف نو آید دوانهین مگو کین ماند اندر گردنمکه هم‌اکنون باز پرد در عدمهرچه آید از جهان غیب‌وشدر دلت ضیف است او را دار خوشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467بی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت‌الجنه شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌های خویشبا‌خبر گشتند از مولای خویشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر بروید ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کشته الهکشت نو کارید بر کشت نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #818چشم حس افسرد بر نقش ممرتش ممر می‌بینی و او مستقراین دویی اوصاف دید احول استورنه اول آخر آخر اول استهی ز چه معلوم گردد این ز بعثبعث را جو کم کن اندر بعث بحثمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالاز دل و از دیده‌ات بس خون رودتا ز تو این معجبی بیرون رودعلت ابلیس انا خیری بده‌ستوین مرض در نفس هر مخلوق هستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3245شاهد تو سد روی شاهد استمرشد تو سد گفت مرشد استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246ای بسا کفار را سودای دینبند او ناموس و کبر و آن و اینبند پنهان لیک از آهن بتربند آهن را بدراند تبربند آهن را توان کردن جدابند غیبی را نداند کس دوامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو راهست پیر راه‌دان پر فطنجوی‌های نفس و تن را جوی‌کنجوی خود را کی تواند پاک کردنافع از علم خدا شد علم مردمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683این هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جفتان ساری استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3222کی تراشد تیغ دسته خویش رارو به جراحی سپار این ریش رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۷۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2759عاشق تصویر و وهم خویشتنکی بود از عاشقان ذوالمننمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3703هر یکی در پرده‌یی موصول خوستوهم او آنست کان خود عین هوستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات دور نور نور نور نور نور نور مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2067هر که او اندر نظر موصول شداین خبرها پیش او معزول شدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اول و آخر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیانهمانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زندهشویم، ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیانندارد باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساطمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362قبض دیدی چاره آن قبض کنزآنکه سرها جمله می‌روید ز بنبسط دیدی بسط خود را آب دهچون برآید میوه با اصحاب دهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3528زآن رهش دور است تا دیدار دوستکو نجوید سر رئیسیش آرزوستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785چشم او مانده‌ست در جوی روانبی‌‌خبر از ذوق آب آسمانمرکب همت سوی اسباب رانداز مسبب لاجرم محروم ماندآنکه بیند او مسبب را عیانکی نهد دل بر سبب های جهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید انصتواتا زبان‌تان من شوم در گفت‏وگومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #95آینه آهن برای پوستهاستآینه سیمای جان سنگی‌بهاستآینه جان نیست الا روی یارروی آن یاری که باشد زآن دیارگفتم ای دل آینه کلی بجورو به دریا کار بر ناید به جوآینه آهن صفحه های صیقلی آهن که در قدیم به جای آینه به کار می‌رفته استآینه کلی در اینجا اشاره به انسانهای رشد یافته و به کمال رسیده می‌یاشدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد که از سر دور ماندخویش را سر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنار بامی ای مست مدام پست بنشین یا فرود آ والسلاممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #267حزم آن باشد که ظن بد بریتا گریزی و شوی از بد بری حزم سوءالظن گفته‌ست آن رسولهر قدم را دام می‌دان ای فضولروی صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی‌ست کم ران اوستاخآن بز کوهی دود که دام کوچون بتازد دامش افتد در گلومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #468جز توکل جز که تسلیم تمام در غم و راحت همه مکرست و دام‌‌مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگی و اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3698پی پیاپی می‌بر ار دوری ز اصلتا رگ مردیت آرد سوی وصلمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3581ور ز دستت دیو خاتم را ببردپادشاهی فوت شد بختت بمردبعد از آن یا حسرتا شد یا عبادبر شما محتوم تا یوم‌التنادای بندگان هوی پس از آنکه حکومت و پادشاهی معنوی شما از میان رفت آنگاه تا روز قیامت باید واحسرتا بگوییدقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #56«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»«تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كارِ خدا كوتاهى كردم، و از مسخره‌كنندگان بودم.»قرآن کریم، سورهٔ غافر (۴۰)، آیهٔ ۳۲Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #32«وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ.»«اى قوم من، از آن روز كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1983ای بسا دانش که اندر سر دودتا شود سرور بد آن خود سر رودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره روی معشوقه نگر این به دست توست بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیم بدهم تو را من جمله خیربی‌سبب بی‌واسطه یاری غیرکافیم بی‌نان تو را سیری دهمبی‌سپاه و لشکرت میری دهمبی‌بهارت نرگس و نسرین دهمبی‌کتاب و اوستا تلقین دهمکافیم بی داروت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل قربان کن به پیش مصطفیحسبی‌الله گو که الله‌ام کفیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36, 38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …»«آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…»«بگو: خدا براى من بس است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsبس بدی بنده را کفی باللهلیکش این دانش و کفایت نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر آمد هلاکت خام راکز پی دانه نبیند دام رااختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1575مکر می‏‌سازند قومی حیله‏‌مندتا که شه را در فقاعی در کنندپادشاهی بس عظیمی بی‏کراندر فقاعی کی بگنجد ای خراناز برای شاه دامی دوختندآخر این تدبیر از او آموختندنحس شاگردی که با استاد خویشهمسری آغازد و آید به پیشبا کدام استاد استاد جهانپیش او یکسان هویدا و نهانچشم او ینظر بنور الله شدهپرده‌های جهل را خارق بدهاز دل سوراخ چون کهنه‌گلیمپرده‌‏یی بندد به پیش آن حکیم‏پرده می‌‏خندد بر او با صد دهانهر دهانی گشته اشکافی برآن‏گوید آن استاد مر شاگرد راای کم از سگ نیستت با من وفاخود مرا استا مگیر آهن‌گسلهمچو خود شاگرد گیر و کوردل‏نه از منت باری است در جان و روانبی‌‏منت آبی نمی‌‏گردد روان‏پس دل من کارگاه بخت توستچه‌شکنی این کارگاه ای نادرست؟گویی پنهان می‌زنم آتش‌زنهنه به قلب از قلب باشد روزنهآخر از روزن ببیند فکر تودل گواهیی دهد از ذکر توگیر در رویت نمالد از کرمهر چه گویی خندد و گوید نعم‏او نمی‌‏خندد ز ذوق مالشتاو همی خندد بر آن اسگالشت‏پس خداعی را خداعی شد جزاکاسه‌زن کوزه بخور اینک سزاگر بدی با تو ورا خند رضاصد هزاران گل شکفتی مر تو راچون دل او در رضا آرد عملآفتابی دان که آید در حمل‏زو بخندد هم نهار و هم بهاردر هم آمیزد شکوفه و سبزه‌‏زارصد هزاران بلبل و قمری نواافگند اندر جهان بی‏نواچونکه برگ روح خود زرد و سیاهمی‌‏ببینی چون ندانی خشم شاهآفتاب شاه در برج عتابمی‏‌کند روها سیه همچون کباب‏آن عطارد را ورق‌ها جان ماستآن سپیدی و آن سیه میزان ماست‏باز منشوری نویسد سرخ و سبزتا رهند ارواح از سودا و عجزسرخ و سبز افتاد نسخ نوبهارچون خط قوس و قزح در اعتبارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1983ای بسا دانش که اندر سر دودتا شود سرور بدآن خود سر رودسر نخواهی که رود تو پای باشدر پناه قطب صاحب‌رای باشگر چه شاهی خویش فوق او مبینگر چه شهدی جز نبات او مچینفکر تو نقش است و فکر اوست جاننقد تو قلب است و نقد اوست کاناو تویی خود را بجو در اوی اوکو و کو گو فاخته شو سوی اومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shamsهر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آردشیرین‌تر و نادرتر زان شیوه پیشینشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو همچو وادی خشکی و ما چو بارانیتو همچو شهر خرابی و ما چو معماریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsچو کاسه تا تهی‌ای تو بر آب رقص کنیچو پر شدی به بن حوض و جو مکان گیریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغ و ایمن که منآن کنم با تو که باران با چمنمن غم تو می‌خورم تو غم مخوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گوی و در چهی ای قلتباندست وادار از سبال دیگرانچون به بستانی رسی زیبا و خوشبعد از آن دامان خلقان گیر و کشای مقیم حبس چار و پنج و ششنغزجایی دیگران را هم بکشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsدر خاک میامیز که تو گوهر پاکیدر سرکه میامیز که تو شکر و شیریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683این هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جفتان ساری‌ استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsاین عالم مرگست و درین عالم فانیگر زانکه نه میری نه بس است این که نمیریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3052کل شیء هالک جز وجه اوچون نه‌ای در وجه او هستی مجوهر که اندر وجه ما باشد فناکل شیء هالک نبود جزاقرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۸۸Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #88«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»«با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. هر چيزى نابود شدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست و همه به او بازگردانيده شويد.»زآنکه در الاست او از لا گذشتهر که در الاست او فانی نگشتهر که او بر در من و ما می‌زندرد باب است او و بر لا می‌تندمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4726هر چه گویی ای دم هستی از آنپرده دیگر بر او بستی بدان آفت ادراک آن قال است و حالخون به خون شستن محال است و محال مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsدر نقش بنی‌آدم تو شیر خداییپیداست درین حمله و چالیش و دلیریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4352وقت آن آمد که حیدروار منملک گیرم یا بپردازم بدنبرجهید و بانگ برزد کای کیاحاضرم اینک اگر مردی بیادر زمان بشکست ز آواز آن طلسمزر همی‌ریزید هر سو قسم قسممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsبیگاه شد این عمر ولیکن چو تو هستیدر نور خدایی چه به‌گاهی و چه دیریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #174ما در این دهلیز قاضی قضابهر دعوی الستیم و بلیقرآن کریم، سورهٔ اعراف ۷، آیهٔ ۱۷۲Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #172«أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا...»«آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى دادیم...»که بلی گفتیم و آن را ز امتحانفعل و قول ما شهود است و بیاناز چه در دهلیز قاضی تن‌ زدیمنه که ما بهر گواهی آمدیمچند در دهلیز قاضی ای گواهحبس باشی ده شهادت از پگاهزآن بخواندندت بدینجا تا که توآن گواهی بدهی و ناری عتواز لجاج خویشتن بنشسته‌ییاندرین تنگی کف و لب بسته‌ییتا بندهی آن گواهی ای شهیدتو از این دهلیز کی خواهی رهیدیک زمان کار است بگزار و بتازکار کوته را مکن بر خود درازخواه در صد سال خواهی یک زماناین امانت واگزار و وارهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsاندازه معشوق بود عزت عاشقای عاشق بیچاره ببین تا ز چه تیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #812آدمی دید است باقی گوشت و پوست هرچه چشمش دیده است آن چیز اوستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #609, Divan e Shamsبر هر چه همی‌لرزی می‌دان که همان ارزیزین روی دل عاشق از عرش فزون باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsهر چند ازین سوی تو را خلق ندانندآن سوی که سو نیست چه بی‌مثل و نظیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #826دیده‌یی کو از عدم آمد پدیدذات هستی را همه معدوم دیداین جهان منتظم محشر شودگر دو دیده مبدل و انور شودزآن نماید این حقایق ناتمامکه برین خامان بود فهمش حرامنعمت جنات خوش بر دوزخیشد محرم گرچه حق آمد سخیدر دهانش تلخ آید شهد خلدچون نبود از وافیان در عهد خلدمر شما را نیز در سوداگریدست کی جنبد چو نبود مشتریکی نظاره اهل بخریدن بودآن نظاره گول گردیدن بودپرس پرسان کین به چند و آن به چنداز پی تعبیر وقت و ریشخنداز ملولی کاله می‌خواهد ز تونیست آن کس مشتری و کاله‌جوکاله را صدبار دید و باز دادجامه کی پیمود او پیمود بادکو قدوم و کر و فر مشتریکو مزاح گنگلی سرسری
  continue reading

972 bölüm

Artwork

Ganje Hozour audio Program #940

Ganj e Hozour Programs

12 subscribers

published

iconPaylaş
 
Manage episode 346607837 series 2923874
İçerik Parviz Shahbazi tarafından sağlanmıştır. Bölümler, grafikler ve podcast açıklamaları dahil tüm podcast içeriği doğrudan Parviz Shahbazi veya podcast platform ortağı tarafından yüklenir ve sağlanır. Birinin telif hakkıyla korunan çalışmanızı izniniz olmadan kullandığını düşünüyorsanız burada https://tr.player.fm/legal özetlenen süreci takip edebilirsiniz.
برنامه شماره ۹۴۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۸ نوامبر ۲۰۲۲ - ۱۸ آبانبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۴۰ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۴۰ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت PDF متن نوشته شده بخش تلفنی برنامه با فرمتخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۴۰ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۴۰ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو، و عاشق شو، بگذار زحیری(۱)سلطان‌بچه‌ای(۲) آخر، تا چند اسیری؟سلطان‌بچه را میر و وزیری همه عارستزنهار، به جز عشق دگر چیز نگیریآن میرِ اجل نیست، اسیرِ اجل است اوجز وزر(۳) نیامد همه سودایِ وزیریگر صورتِ گرمابه نه‌ای، روح طلب کنتا عاشقِ نقشی ز کجا روح پذیری؟در خاک میامیز، که تو گوهرِ پاکیدر سرکه میامیز، که تو شِکّر و شیریهر چند ازین سوی تو را خلق ندانندآن سوی که سو نیست، چه بی‌مثل و نظیریاین عالمِ مرگست و درین عالمِ فانیگر زانکه نه میری، نه بس است این که نمیری؟در نقشِ بنی‌آدم تو شیرِ خداییپیداست درین حمله و چالیش(۴) و دلیریتا فضل و مقامات و کراماتِ تو دیدمبیزارم ازین فضل و مقاماتِ حریری(۵)بیگاه شد این عمر، ولیکن چو تو هستیدر نورِ خدایی چه به‌گاهی(۶) و چه دیریاندازهٔ معشوق بُوَد عزّتِ عاشقای عاشقِ بیچاره ببین تا ز چه تیریزیباییِ پروانه به اندازهٔ شمع‌ستآخر نه که پروانهٔ این شمعِ منیری؟شمس‌الحق تبریز، از آنت نتوان دیدکه اصلِ بصر باشی، یا عینِ بصیری(۱) زحیری: دل‌پیچه، ناله(۲) سلطان بچه: شاهزاده(۳) وزر: گناه، گرانی(۴) چالیش: زد و خورد، جنگ و جدال(۵) مقاماتِ حریری: کتابی از ابومحمد قاسم بن علی حریری درگذشتهٔ ۵۱۵ یا ۵۱۶ هجری.(۶) به‌گاه: چیزی که به هنگام خود برسد.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو، و عاشق شو، بگذار زحیریسلطان‌بچه‌ای آخر، تا چند اسیری؟سلطان‌بچه را میر و وزیری همه عارستزنهار، به جز عشق دگر چیز نگیریحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۳۵Poem(Qazal)#435, Divan e Hafezعاشق شو اَر نه روزی کارِ جهان سر آیدناخوانده نقشِ مقصود از کارگاهِ هستیدوش آن صنم(۷) چه خوش گفت در مجلسِ مُغانمبا کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی؟در گوشهٔ سلامت مستور(۸) چون توان بود؟تا نرگسِ تو با ما گوید رموزِ مستی(۷) صنم: زیبارو، بت(۸) مستور: پوشیده، پنهان----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ الَْمنون(۹)(۹) رَیْبُ الَْمنون: حوادثِ ناگوار----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4054چون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهرِ حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی و یُصِمّ است ای حَسَنای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ عشق این باشد بگوتو که بینایی، ز کورانم مداردایرم برگردِ لطفت ای مدارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1905, Divan e Shamsاگر تو عاشقی غم را رها کنعروسی بین و ماتم را رها کنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329چون الف چیزی ندارم، ای کریمجز دلی دلتنگ‌تر از چشمِ میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334خود ندارم هیچ، بِه سازد مراکه ز وَهمِ دارم است این صد عَنا(۱۰)(۱۰) عَنا: رنج----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونی‌ست و، کُلّی کاستنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای عاشقِ موفّق، وی صادقِ مصدّقمی‌بایدت چو گردون بر قطبِ(۱۱) خود تنیدندر بی‌خودی تو خود را می‌جوی تا بیابیزیرا فراق صعب(۱۲) است، خاصه ز حق بریدنلب را ز شیرِ شیطان می‌کوش تا بشوییچون شسته شد، توانی پستانِ دل مکیدن(۱۱) قطب: میلهٔ ثابت در سنگ زیرین آسیا که سنگ رویی آسیا به دور آن می‌چرخد.(۱۲) صعب: دشوار، مشکل----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نعمبی شمع روی تو نتان(۱۳) دیدن مرین دو راه را(۱۳) نَتان: نتوان----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که مانْد از کاهلی(۱۴) بی‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جَبرهر که جبر آورد، خود رنجور(۱۵) کردتا همان رنجوری‌اش، در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغ(۱۶ و ۱۷)رنج آرد تا بمیرد چون چراغ(۱۴) کاهلی: تنبلی(۱۵) رنجور: بیمار(۱۶) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است.(۱۷) رنجوری به لاغ: یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمان‌خانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۱۸) نو آید دوانهین مگو کین مانْد اندر گردنمکه هم‌اکنون باز پَرَّد در عَدمهرچه آید از جهان غَیب‌وَشدر دلت ضَیف است، او را دار خَوش(۱۸) ضَیف: مهمان----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۱۹)زآنکه جبّاران(۲۰) بُدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز(۱۹) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۲۰) جَبّار: ستمگر، ظالم----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۲۱) بهشتحُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۲۱) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویشبا‌خبر گشتند از مولایِ خویشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر بروید، ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل درستکِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #818چشمِ حس اَفْسُرد بر نقشِ مَمَرّ(۲۲)تُش مَمَر می‌بینی و او مُسْتَقَرّ(۲۳)این دویی اوصافِ دیدِ اَحْوَل(۲۴) استوَرنه اوّل آخِر، آخِر اوّل استهی زِ چِه معلوم گردد این؟ ز بَعثبعث را جُو، کم کن اندر بعث بَحث(۲۲) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۲۳) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۲۴) اَحْوَل: لوچ، دوبین----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214عِلّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۵)از دل و از دیده‌ات بس خون رودتا زِ تو این مُعْجِبی(۲۶) بیرون رودعلّتِ ابلیس اَنَا خیری بُده‌ستوین مرض، در نَفْسِ هر مخلوق هست(۲۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۲۶) مُعجِبی: خودبینی----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق، ناموس را صد من حَدید(۲۷)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۲۷) حَدید: آهن----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3245شاهدِ تو، سدِّ رویِ شاهد استمُرشدِ تو، سدِّ گفتِ مرشد استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246ای بسا کفّار را سودایِ دینبندِ او ناموس و کِبر و آن و اینبندِ پنهان، لیک از آهن بَتَربندِ آهن را بِدَرّانَد تبربندِ آهن را توان کردن جدابند غیبی را نداند کس دوامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ(۲۸) جو هست سرگین ای فَتیٰ(۲۹)گرچه جو صافی نماید مر تو راهست پیرِ راه‌دانِ پر فِطَن(۳۰)جوی‌های نَفْس و تن را جوی‌کَنجوی، خود را کی تواند پاک کرد؟نافع از عِلمِ خدا شد علمِ مرد(۲۸) تَگ: ژرفا، عمق، پایین(۲۹) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۰) فِطَن: جمع فِطنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683این هم از تاثیرِ آن بیماری استزهرِ او در جمله جُفتان(۳۱) ساری(۳۲) است(۳۱) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۳۲) ساری: سرایت‌کننده----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3222کی تراشد تیغ دستهٔ خویش رارو به جراحی سپار این ریش(۳۳) را(۳۳) ریش: زخم، جراحت----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۷۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2759عاشقِ تصویر و وَهمِ خویشتنکی بُوَد از عاشقانِ ذوالمِنَن(۳۴)؟(۳۴) ذوالْمِنَن: دارندهٔ نعمت‌ها و احسان‌ها----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3703هر یکی در پَرده‌یی، موصول خُوستوهمِ او آنست، کآن خود عِین هُوستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات، دور نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2067هر که او اندر نظر موصول شداین خبرها پیشِ او مَعزول شدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اوّل و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیان« همانطور که عظمتِ بی‌نهایت الهی قابلِ بیان نیست و باید به آن زندهشویم، ناچیزیِ ما هم به عنوانِ من ذهنی قابل بیان نیست و ارزشِ بیانندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساطکه بگویید از طریقِ اِنبساطمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله می‌روید زِ بُنبسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3528زآن رَهَش دور است تا دیدارِ دوستکو نجویَد سَر، رئیسیش(۳۵) آرزوست(۳۵) رئیسی: ریاست----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785چشمِ او مانده‌ست در جویِ روانبی‌‌خبر از ذوقِ آبِ آسمانمَرکبِ همّت سوی اسباب رانداز مُسَبِّب لاجَرَم محروم ماندآنکه بیند او مُسَبِّب را عَیانکی نهد دل بر سبب های جهان؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید اَنْصِتُواتا زبانْ‌تان من شوم در گفت‏وگومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #95آینهٔ آهن برای پوستهاستآینهٔ سیمایِ جان، سنگی‌بهاستآینهٔ جان نیست اِلّا رویِ یاررویِ آن یاری که باشد زآن دیارگفتم: ای دل آینهٔ کُلّی بجورَوْ به دریا، کار بر ناید به جُوآینهٔ آهن: صفحه های صیقلی آهن که در قدیم به جای آینه به کار می‌رفته است.آینهٔ کُلّی: در اینجا اشاره به انسانهای رشد یافته و به کمال رسیده می‌یاشد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنارِ بامی ای مستِ مُدام پست بنشین یا فرود آ، وَالسَّلاممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #267حَزم(۳۶) آن باشد که ظنِّ بَد بَریتا گریزیّ و شوی از بَد، بَری حَزم، سُوءالظن گفته‌ست آن رسولهر قدم را دام می‌دان ای فَضول(۳۷)رویِ صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی‌ست، کم ران اُوستاخ(۳۸)آن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟چون بتازد، دامش افتد در گلو(۳۶) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر(۳۷) فَضول: زیاده‌گو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.(۳۸) اوستاخ: گستاخانه----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #468جُز توکّل جز که تسلیمِ تمام در غم و راحت همه مکرست و دام‌‌مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگیّ و، اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3698پی، پیاپی، می‌بَر ار دوری ز اصلتا رگِ مَردیت آرد سویِ وصلمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3581ور ز دستت دیو، خاتَم(۳۹) را ببُردپادشاهی فوت شد، بختت بِمُردبعد از آن یا حَسْرَتا شد یا عِبادبر شما محتوم، تا یَوْمُ‌التَّناد(۴۰)«ای بندگانِ هویٰ، پس از آنکه حکومت و پادشاهیِ معنویِ شما از میان رفت، آنگاه تا روزِ قیامت باید واحسرتا بگویید.»(۳۹) خاتَم: انگشتر؛ نگینِ انگشتر را نیز گویند.(۴۰) یَوْمُ‌التَّناد: یکی از اسامیِ روزِ رستاخیز----------قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #56«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»«تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كارِ خدا كوتاهى كردم، و از مسخره‌كنندگان بودم.»قرآن کریم، سورهٔ غافر (۴۰)، آیهٔ ۳۲Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #32«وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ.»«اى قوم من، از آن روز كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1983ای بسا دانش که اندر سَر دَوَدتا شود سَروَر، بد آن خود سر رَوَدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره رویِ معشوقه نگر این به دستِ توست، بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیربی‌سبب، بی‌واسطهٔ یاریِ غیرکافیَم بی‌نان تو را سیری دهمبی‌سپاه و لشکرت میری دهمبی‌بهارت نرگس و نسرین دهمبی‌کتاب و اوستا تلقین دهمکافیَم بی داروَت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفیحَسبِیَ‌الله گُو که الله‌ام کَفیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36, 38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …»«آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…»«بگو: خدا براى من بس است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsبس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله(۴۱)لیکَش این دانش و کِفایَت نیست(۴۱) کَفیٰ بِاللّهْ: خداوند کفایت میکند.----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر، آمد هلاکت خام راکز پیِ دانه، نبیند دام رااختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۴۲)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۴۳)دور کن آلت، بینداز اختیار(۴۲) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۴۳) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1575مکر می‏‌سازند قومی حیله‏‌مندتا که شَه را در فُقاعی(۴۴) در کُنند(۴۵)پادشاهی بس عظیمی بی‏کَراندر فُقاعی کَی بگنجد ای خران؟‏از برایِ شاه، دامی دوختندآخر این تدبیر از او آموختندنحس شاگردی که با استادِ خویشهمسری آغازد و، آید به پیشبا کدام استاد؟ استادِ جهانپیشِ او یکسان هویدا و، نهانچشمِ او یَنْظُر بِنُورِ الله شدهپرده‌هایِ جهل را خارِق(۴۶) بُدهاز دلِ سوراخِ چون کهنه‌گَلیمپَرده‌‏یی بندد به پیشِ آن حکیم‏پَرده می‌‏خندد بر او با صد دهانهر دهانی گشته اِشکافی برآن‏گوید آن استاد مر شاگرد راای کم از سگ، نیستت با من وفا؟خود مرا اُستا مگیر آهن‌گُسِل(۴۷)همچو خود شاگرد گیر و، کُوردِل‏نه ازْ مَنَت باری است در جان و روان؟بی‌‏مَنَت آبی نمی‌‏گردد روان‏پس دلِ من کارگاهِ بختِ توستچه‌شْکنی این کارگاه، ای نادُرُست؟‏گویی:‏ پنهان می‌زنم آتشْ‌زنهنه به قلب از قلب باشد رَوْزنه؟‏آخر از رَوْزن ببیند فکرِ تودل گواهیی دهد از ذکرِ توگیر در رویت نمالد از کَرَمهر چه گویی خندد و گوید: نَعَم‏او نمی‌‏خندد ز ذوقِ مالشتاو همی خندد بر آن اِسگالشت‏(۴۸)پس خِداعی(۴۹) را خِداعی شد جزاکاسه‌زن، کوزه بخور، اینک سزاگر بُدی با تو ورا خندۀ‏ رضاصد هزاران گُل شکفتی مر تو راچون دلِ او در رضا آرد عملآفتابی دان که آید در حَمَل‏(۵۰)زو بخندد هم نهار و هم بهاردر هم آمیزد شکوفه و سبزه‌‏زارصد هزاران بلبل و قمری نواافگند اندر جهانِ بی‏نواچونکه برگِ روحِ خود زرد و سیاهمی‌‏ببینی، چُون ندانی خشمِ شاه؟آفتابِ شاه در بُرجِ عِتاب(۵۱)می‏‌کُند روها سیه، همچون کباب‏آن عُطارِد(۵۲) را ورق‌ها جانِ ماستآن سپیدی و آن سیه، میزانِ ماست‏باز منشوری نویسد سرخ و سبزتا رهند ارواح از سودا(۵۳) و عَجز(۵۴)سُرخ و سبز افتاد نسخِ نوبهارچون خطِ قوس و قُزَح(۵۵) در اعتبار(۴۴) فُقاع: شیشه، پیاله، کوزه(۴۵) در فُقاع کردن: کنایه از با حیله در مخمصه انداختن(۴۶) خارِق: شکافنده، پاره کننده(۴۷) آهن‌گُسِل: گسلندهٔ آهن(۴۸) اِسگالش: اندیشیدن، فکر کردن(۴۹) خِداع: حیله(۵۰) حَمَل: نام یکی از صورتهای فلکی که منطبق با اوّل فروردین است.(۵۱) عِتاب: خشم، ملامت(۵۲) عُطارِد: رمزِ استادِ معنوی(۵۳) سودا: درد(۵۴) عَجز: ناتوانی(۵۵) قوس و قُزَح: رنگین‌کمان؛ در اینجا کنایه از حالاتِ متنوّعی است که به همّتِ مرشدِ کامل و هادیِ لایق در آسمانِ نفوسِ سالکان پدیدار می‌شود و آنان را به وجد می‌آورد.----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1983ای بسا دانش که اندر سَر دَوَدتا شود سَروَر، بدآن خود سر رَوَدسر نخواهی که رود، تو پای باشدر پناهِ قطبِ صاحب‌ْرای باشگر چه شاهی، خویش فوقِ او مَبینگر چه شهدی، جُز نباتِ او مَچینفکرِ تو نقش است و، فکرِ اوست جاننقدِ تو قلب است و، نقدِ اوست کاناو تویی، خود را بجُو در اویِ اوکو و کو گو، فاخته شو سویِ اومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shamsهر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آرَدشیرین‌تر و نادرتر زان شیوه پیشینشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو همچو وادیِ(۵۶) خشکی و ما چو بارانیتو همچو شهرِ خرابی و ما چو معماری(۵۶) وادی: بیابان----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsچو کاسه تا تهی‌ای تو، بر آب رقص کنیچو پُر شدی، به بنِ حوض و جو مکان گیریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارِغ(۵۷) و ایمن(۵۸) که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو می‌خورم تو غم مَخَوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدر(۵۷) فارِغ: راحت و آسوده(۵۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۵۹) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۵۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۶۰) و سَنی(۶۱)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۶۰) حَبر: دانشمند، دانا(۶۱) سَنی: رفیع، بلند مرتبه----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گویّ(۶۲) و در چَهی ای قَلتَبان(۶۳)دست وادار از سِبالِ(۶۴) دیگرانچون به بُستانی رسی زیبا و خَوشبعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَشای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَشنغزجایی، دیگران را هم بکَش(۶۲) گَو: گودال(۶۳) قَلتَبان: بی‌حمیّت، بی‌غیرت(۶۴) سِبال: سبیل----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsدر خاک میامیز، که تو گوهرِ پاکیدر سرکه میامیز، که تو شِکّر و شیریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683این هم از تاثیرِ آن بیماری استزهرِ او در جمله جُفتان(۶۵) ساری‌(۶۶) است(۶۵) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۶۶) ساری: سرایت‌کننده----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsاین عالمِ مرگست و درین عالمِ فانیگر زانکه نه میری، نه بس است این که نمیری؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3052کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ جز وَجهِ اوچون نه‌ای در وَجهِ او، هستی مجوهر که اندر وَجهِ ما باشد فناکُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ نَبوَد جَزاقرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۸۸Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #88«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»«با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. هر چيزى نابود شدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست و همه به او بازگردانيده شويد.»زآنکه در اِلّاست او از لا گذشتهر که در الّاست او فانی نگشتهر که او بر در، من و ما می‌زندرَدِّ باب است او و بر لا می‌تندمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4726هر چه گویی ای دَمِ هستی از آنپردهٔ دیگر بر او بستی، بدان آفتِ ادراک آن، قال است و حالخون به خون شستن، مُحال است و مُحال مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsدر نقشِ بنی‌آدم تو شیرِ خداییپیداست درین حمله و چالیش و دلیریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4352وقتِ آن آمد که حیدروار(۶۷) منمُلک گیرم یا بپردازم بدنبرجهید و بانگ برزد کای کیاحاضرم، اینک اگر مردی بیادر زمان بشکست ز آواز، آن طلسمزر همی‌ریزید هر سو قسم قسم(۶۷) حَیْدَر: شیر، لقب حضرت علی(ع)----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsبیگاه شد این عمر، ولیکن چو تو هستیدر نورِ خدایی چه به‌گاهی و چه دیریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #174 ما در این دِهلیزِ قاضیِّ قضابهرِ دعویِّ الستیم و بَلیٰقرآن کریم، سورهٔ اعراف ۷، آیهٔ ۱۷۲Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #172«أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا...»«آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى دادیم...»که بَلی گفتیم و آن را ز امتحانفعل و قولِ ما شهود است و بیاناز چه در دهلیزِ قاضی تن‌ زدیم(۶۸)؟نه که ما بهرِ گواهی آمدیم؟چند در دهلیزِ(۶۹) قاضی ای گواهحبس باشی؟ دِه شهادت از پگاه(۷۰)زآن بخواندندت بدینجا، تا که توآن گواهی بدْهی و ناری عُتُو(۷۱)از لِجاجِ(۷۲) خویشتن بنشسته‌ییاندرین تنگی کف و لب بسته‌ییتا بِنَدْهی آن گواهی ای شهیدتو از این دهلیز کی خواهی رهید؟یک زمان کار است بگزار(۷۳) و بتازکارِ کوته را مکن بر خود درازخواه در صد سال، خواهی یک زماناین امانت واگُزار و وارهان(۶۸) تن زدن: ساکت شدن(۶۹) دهلیز: راهرو(۷۰) پگاه: صبح زود، سحر(۷۱) عُتُو: سرکشی، نافرمانی(۷۲) لِجاج: لجاجت، یکدندگی، ستیزه(۷۳) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsاندازهٔ معشوق بُوَد عزّتِ عاشقای عاشقِ بیچاره ببین تا ز چه تیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #812آدمی دید است، باقی گوشت و پوست هرچه چشمش دیده است آن چیز اوستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #609, Divan e Shamsبر هر چه همی‌لرزی، می‌دان که همان ارزیزین روی دل عاشق از عرش فزون باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsهر چند ازین سوی تو را خلق ندانندآن سوی که سو نیست، چه بی‌مثل و نظیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #826دیده‌یی کو از عدم آمد پدیدذاتِ هستی را همه معدوم دیداین جهانِ منتظم محشر شودگر دو دیده مُبْدَل و انور شودزآن نماید این حقایق ناتمامکه برین خامان بود فهمش حرامنعمتِ جَنّاتِ خوش، بر دوزخیشد مُحَرَّم(۷۴)، گرچه حق آمد سخی(۷۵)در دهانش تلخ آید شهدِ خُلد(۷۶)چون نبود از وافیان(۷۷) در عهدِ خُلدمر شما را نیز در سوداگریدست کَی جنبد چو نَبْوَد مشتری؟کی نَظاره اهلِ بِخْریدن بُوَد؟آن نَظاره گولِ گردیدن بُوَدپُرس پُرسان، کین به چند و آن به چند؟از پِی تعبیرِ وقت(۷۸) و ریشخنداز ملولی کاله(۷۹) می‌خواهد ز تونیست آن کس مشتری و کاله‌جوکالَه را صدبار دید و باز دادجامه کَی پیمود(۸۰) او؟ پیمود باد(۸۱)کو قُدوم و کَرّ و فَرِّ مشتریکو مِزاحِ گَنگلیِّ سَرسَری(۷۴) مُحَرَّم: حرام شده، تحریم شده(۷۵) سَخیّ: بخشنده، سخاوتمند(۷۶) خٌلْد: بقا، جاودانگی، بهشت(۷۷) وافی: وفا کننده به عهد(۷۸) تعبیرِ وقت: گذراندنِ وقت(۷۹) کاله: کالا، متاع(۸۰) جامه پیمودن: در اینجا یعنی خریدنِ لباس(۸۱) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده‌کاری------------------------مجموع لغات:(۱) زحیری: دل‌پیچه، ناله(۲) سلطان بچه: شاهزاده(۳) وزر: گناه، گرانی(۴) چالیش: زد و خورد، جنگ و جدال(۵) مقاماتِ حریری: کتابی از ابومحمد قاسم بن علی حریری درگذشتهٔ ۵۱۵ یا ۵۱۶ هجری.(۶) به‌گاه: چیزی که به هنگام خود برسد.(۷) صنم: زیبارو، بت(۸) مستور: پوشیده، پنهان(۹) رَیْبُ الَْمنون: حوادثِ ناگوار(۱۰) عَنا: رنج(۱۱) قطب: میلهٔ ثابت در سنگ زیرین آسیا که سنگ رویی آسیا به دور آن می‌چرخد.(۱۲) صعب: دشوار، مشکل(۱۳) نَتان: نتوان(۱۴) کاهلی: تنبلی(۱۵) رنجور: بیمار(۱۶) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است.(۱۷) رنجوری به لاغ: یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.(۱۸) ضَیف: مهمان(۱۹) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۲۰) جَبّار: ستمگر، ظالم(۲۱) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۲۲) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۲۳) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۲۴) اَحْوَل: لوچ، دوبین(۲۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۲۶) مُعجِبی: خودبینی(۲۷) حَدید: آهن(۲۸) تَگ: ژرفا، عمق، پایین(۲۹) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۰) فِطَن: جمع فِطنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی(۳۱) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۳۲) ساری: سرایت‌کننده(۳۳) ریش: زخم، جراحت(۳۴) ذوالْمِنَن: دارندهٔ نعمت‌ها و احسان‌ها(۳۵) رئیسی: ریاست(۳۶) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر(۳۷) فَضول: زیاده‌گو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.(۳۸) اوستاخ: گستاخانه(۳۹) خاتَم: انگشتر؛ نگینِ انگشتر را نیز گویند.(۴۰) یَوْمُ‌التَّناد: یکی از اسامیِ روزِ رستاخیز(۴۱) کَفیٰ بِاللّهْ: خداوند کفایت میکند.(۴۲) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۴۳) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه(۴۴) فُقاع: شیشه، پیاله، کوزه(۴۵) در فُقاع کردن: کنایه از با حیله در مخمصه انداختن(۴۶) خارِق: شکافنده، پاره کننده(۴۷) آهن‌گُسِل: گسلندهٔ آهن(۴۸) اِسگالش: اندیشیدن، فکر کردن(۴۹) خِداع: حیله(۵۰) حَمَل: نام یکی از صورتهای فلکی که منطبق با اوّل فروردین است.(۵۱) عِتاب: خشم، ملامت(۵۲) عُطارِد: رمزِ استادِ معنوی(۵۳) سودا: درد(۵۴) عَجز: ناتوانی(۵۵) قوس و قُزَح: رنگین‌کمان؛ در اینجا کنایه از حالاتِ متنوّعی است که به همّتِ مرشدِ کامل و هادیِ لایق در آسمانِ نفوسِ سالکان پدیدار می‌شود و آنان را به وجد می‌آورد.(۵۶) وادی: بیابان(۵۷) فارِغ: راحت و آسوده(۵۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۵۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۶۰) حَبر: دانشمند، دانا(۶۱) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۶۲) گَو: گودال(۶۳) قَلتَبان: بی‌حمیّت، بی‌غیرت(۶۴) سِبال: سبیل(۶۵) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۶۶) ساری: سرایت‌کننده(۶۷) حَیْدَر: شیر، لقب حضرت علی(ع)(۶۸) تن زدن: ساکت شدن(۶۹) دهلیز: راهرو(۷۰) پگاه: صبح زود، سحر(۷۱) عُتُو: سرکشی، نافرمانی(۷۲) لِجاج: لجاجت، یکدندگی، ستیزه(۷۳) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن(۷۴) مُحَرَّم: حرام شده، تحریم شده(۷۵) سَخیّ: بخشنده، سخاوتمند(۷۶) خٌلْد: بقا، جاودانگی، بهشت(۷۷) وافی: وفا کننده به عهد(۷۸) تعبیرِ وقت: گذراندنِ وقت(۷۹) کاله: کالا، متاع(۸۰) جامه پیمودن: در اینجا یعنی خریدنِ لباس(۸۱) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده‌کاری----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو و عاشق شو بگذار زحیریسلطان‌بچه‌ای آخر تا چند اسیریسلطان‌بچه را میر و وزیری همه عارستزنهار به جز عشق دگر چیز نگیریآن میر اجل نیست اسیر اجل است اوجز وزر نیامد همه سودای وزیریگر صورت گرمابه نه‌ای روح طلب کنتا عاشق نقشی ز کجا روح پذیریدر خاک میامیز که تو گوهر پاکیدر سرکه میامیز که تو شکر و شیریهر چند ازین سوی تو را خلق ندانندآن سوی که سو نیست چه بی‌مثل و نظیریاین عالم مرگست و درین عالم فانیگر زانکه نه میری نه بس است این که نمیریدر نقش بنی‌آدم تو شیر خداییپیداست درین حمله و چالیش و دلیریتا فضل و مقامات و کرامات تو دیدمبیزارم ازین فضل و مقامات حریریبیگاه شد این عمر ولیکن چو تو هستیدر نور خدایی چه به‌گاهی و چه دیریاندازه معشوق بود عزت عاشقای عاشق بیچاره ببین تا ز چه تیریزیبایی پروانه به اندازه شمع‌ستآخر نه که پروانه این شمع منیریشمس‌الحق تبریز از آنت نتوان دیدکه اصل بصر باشی یا عین بصیریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو و عاشق شو بگذار زحیریسلطان‌بچه‌ای آخر تا چند اسیریسلطان‌بچه را میر و وزیری همه عارستزنهار به جز عشق دگر چیز نگیریحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۳۵Poem(Qazal)#435, Divan e Hafezعاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبا کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستیدر گوشه سلامت مستور چون توان بودتا نرگس تو با ما گوید رموز مستیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقل جزوی گاه چیره گه نگونعقل کلی ایمن از ریب المنونمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حبک الاشیاء یعمیک یصمنفسک السودا جنت لا تختصمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند با من ستیزه مکنزیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده استحدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4054چون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوری منحب یعمی و یصم است ای حسنای حسن بدان که عشق موجب کوری و کری عاشق می‌شودکورم از غیر خدا بینا بدومقتضای عشق این باشد بگوتو که بینایی ز کورانم مداردایرم برگرد لطفت ای مدارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1905, Divan e Shamsاگر تو عاشقی غم را رها کنعروسی بین و ماتم را رها کنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329چون الف چیزی ندارم ای کریمجز دلی دلتنگ‌تر از چشم میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334خود ندارم هیچ به سازد مراکه ز وهم دارم است این صد عنامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای عاشق موفق وی صادق مصدقمی‌بایدت چو گردون بر قطب خود تنیدندر بی‌خودی تو خود را می‌جوی تا بیابیزیرا فراق صعب است خاصه ز حق بریدنلب را ز شیر شیطان می‌کوش تا بشوییچون شسته شد توانی پستان دل مکیدنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغرنج آرد تا بمیرد چون چراغمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمان‌خانه این تن ای جوانهر صباحی ضیف نو آید دوانهین مگو کین ماند اندر گردنمکه هم‌اکنون باز پرد در عدمهرچه آید از جهان غیب‌وشدر دلت ضیف است او را دار خوشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467بی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت‌الجنه شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌های خویشبا‌خبر گشتند از مولای خویشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر بروید ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کشته الهکشت نو کارید بر کشت نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #818چشم حس افسرد بر نقش ممرتش ممر می‌بینی و او مستقراین دویی اوصاف دید احول استورنه اول آخر آخر اول استهی ز چه معلوم گردد این ز بعثبعث را جو کم کن اندر بعث بحثمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالاز دل و از دیده‌ات بس خون رودتا ز تو این معجبی بیرون رودعلت ابلیس انا خیری بده‌ستوین مرض در نفس هر مخلوق هستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3245شاهد تو سد روی شاهد استمرشد تو سد گفت مرشد استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246ای بسا کفار را سودای دینبند او ناموس و کبر و آن و اینبند پنهان لیک از آهن بتربند آهن را بدراند تبربند آهن را توان کردن جدابند غیبی را نداند کس دوامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو راهست پیر راه‌دان پر فطنجوی‌های نفس و تن را جوی‌کنجوی خود را کی تواند پاک کردنافع از علم خدا شد علم مردمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683این هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جفتان ساری استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3222کی تراشد تیغ دسته خویش رارو به جراحی سپار این ریش رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۷۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2759عاشق تصویر و وهم خویشتنکی بود از عاشقان ذوالمننمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3703هر یکی در پرده‌یی موصول خوستوهم او آنست کان خود عین هوستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات دور نور نور نور نور نور نور مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2067هر که او اندر نظر موصول شداین خبرها پیش او معزول شدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اول و آخر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیانهمانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زندهشویم، ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیانندارد باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساطمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362قبض دیدی چاره آن قبض کنزآنکه سرها جمله می‌روید ز بنبسط دیدی بسط خود را آب دهچون برآید میوه با اصحاب دهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3528زآن رهش دور است تا دیدار دوستکو نجوید سر رئیسیش آرزوستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785چشم او مانده‌ست در جوی روانبی‌‌خبر از ذوق آب آسمانمرکب همت سوی اسباب رانداز مسبب لاجرم محروم ماندآنکه بیند او مسبب را عیانکی نهد دل بر سبب های جهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید انصتواتا زبان‌تان من شوم در گفت‏وگومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #95آینه آهن برای پوستهاستآینه سیمای جان سنگی‌بهاستآینه جان نیست الا روی یارروی آن یاری که باشد زآن دیارگفتم ای دل آینه کلی بجورو به دریا کار بر ناید به جوآینه آهن صفحه های صیقلی آهن که در قدیم به جای آینه به کار می‌رفته استآینه کلی در اینجا اشاره به انسانهای رشد یافته و به کمال رسیده می‌یاشدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد که از سر دور ماندخویش را سر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنار بامی ای مست مدام پست بنشین یا فرود آ والسلاممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #267حزم آن باشد که ظن بد بریتا گریزی و شوی از بد بری حزم سوءالظن گفته‌ست آن رسولهر قدم را دام می‌دان ای فضولروی صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی‌ست کم ران اوستاخآن بز کوهی دود که دام کوچون بتازد دامش افتد در گلومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #468جز توکل جز که تسلیم تمام در غم و راحت همه مکرست و دام‌‌مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگی و اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3698پی پیاپی می‌بر ار دوری ز اصلتا رگ مردیت آرد سوی وصلمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3581ور ز دستت دیو خاتم را ببردپادشاهی فوت شد بختت بمردبعد از آن یا حسرتا شد یا عبادبر شما محتوم تا یوم‌التنادای بندگان هوی پس از آنکه حکومت و پادشاهی معنوی شما از میان رفت آنگاه تا روز قیامت باید واحسرتا بگوییدقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #56«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»«تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كارِ خدا كوتاهى كردم، و از مسخره‌كنندگان بودم.»قرآن کریم، سورهٔ غافر (۴۰)، آیهٔ ۳۲Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #32«وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ.»«اى قوم من، از آن روز كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1983ای بسا دانش که اندر سر دودتا شود سرور بد آن خود سر رودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره روی معشوقه نگر این به دست توست بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517کافیم بدهم تو را من جمله خیربی‌سبب بی‌واسطه یاری غیرکافیم بی‌نان تو را سیری دهمبی‌سپاه و لشکرت میری دهمبی‌بهارت نرگس و نسرین دهمبی‌کتاب و اوستا تلقین دهمکافیم بی داروت درمان کنمگور را و چاه را میدان کنممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل قربان کن به پیش مصطفیحسبی‌الله گو که الله‌ام کفیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36, 38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …»«آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ…»«بگو: خدا براى من بس است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsبس بدی بنده را کفی باللهلیکش این دانش و کفایت نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر آمد هلاکت خام راکز پی دانه نبیند دام رااختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1575مکر می‏‌سازند قومی حیله‏‌مندتا که شه را در فقاعی در کنندپادشاهی بس عظیمی بی‏کراندر فقاعی کی بگنجد ای خراناز برای شاه دامی دوختندآخر این تدبیر از او آموختندنحس شاگردی که با استاد خویشهمسری آغازد و آید به پیشبا کدام استاد استاد جهانپیش او یکسان هویدا و نهانچشم او ینظر بنور الله شدهپرده‌های جهل را خارق بدهاز دل سوراخ چون کهنه‌گلیمپرده‌‏یی بندد به پیش آن حکیم‏پرده می‌‏خندد بر او با صد دهانهر دهانی گشته اشکافی برآن‏گوید آن استاد مر شاگرد راای کم از سگ نیستت با من وفاخود مرا استا مگیر آهن‌گسلهمچو خود شاگرد گیر و کوردل‏نه از منت باری است در جان و روانبی‌‏منت آبی نمی‌‏گردد روان‏پس دل من کارگاه بخت توستچه‌شکنی این کارگاه ای نادرست؟گویی پنهان می‌زنم آتش‌زنهنه به قلب از قلب باشد روزنهآخر از روزن ببیند فکر تودل گواهیی دهد از ذکر توگیر در رویت نمالد از کرمهر چه گویی خندد و گوید نعم‏او نمی‌‏خندد ز ذوق مالشتاو همی خندد بر آن اسگالشت‏پس خداعی را خداعی شد جزاکاسه‌زن کوزه بخور اینک سزاگر بدی با تو ورا خند رضاصد هزاران گل شکفتی مر تو راچون دل او در رضا آرد عملآفتابی دان که آید در حمل‏زو بخندد هم نهار و هم بهاردر هم آمیزد شکوفه و سبزه‌‏زارصد هزاران بلبل و قمری نواافگند اندر جهان بی‏نواچونکه برگ روح خود زرد و سیاهمی‌‏ببینی چون ندانی خشم شاهآفتاب شاه در برج عتابمی‏‌کند روها سیه همچون کباب‏آن عطارد را ورق‌ها جان ماستآن سپیدی و آن سیه میزان ماست‏باز منشوری نویسد سرخ و سبزتا رهند ارواح از سودا و عجزسرخ و سبز افتاد نسخ نوبهارچون خط قوس و قزح در اعتبارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1983ای بسا دانش که اندر سر دودتا شود سرور بدآن خود سر رودسر نخواهی که رود تو پای باشدر پناه قطب صاحب‌رای باشگر چه شاهی خویش فوق او مبینگر چه شهدی جز نبات او مچینفکر تو نقش است و فکر اوست جاننقد تو قلب است و نقد اوست کاناو تویی خود را بجو در اوی اوکو و کو گو فاخته شو سوی اومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shamsهر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آردشیرین‌تر و نادرتر زان شیوه پیشینشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shamsزهی باغی که من ترتیب کردمزهی شهری که من بنیاد کردممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو همچو وادی خشکی و ما چو بارانیتو همچو شهر خرابی و ما چو معماریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsچو کاسه تا تهی‌ای تو بر آب رقص کنیچو پر شدی به بن حوض و جو مکان گیریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغ و ایمن که منآن کنم با تو که باران با چمنمن غم تو می‌خورم تو غم مخوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گوی و در چهی ای قلتباندست وادار از سبال دیگرانچون به بستانی رسی زیبا و خوشبعد از آن دامان خلقان گیر و کشای مقیم حبس چار و پنج و ششنغزجایی دیگران را هم بکشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsدر خاک میامیز که تو گوهر پاکیدر سرکه میامیز که تو شکر و شیریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683این هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جفتان ساری‌ استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsاین عالم مرگست و درین عالم فانیگر زانکه نه میری نه بس است این که نمیریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3052کل شیء هالک جز وجه اوچون نه‌ای در وجه او هستی مجوهر که اندر وجه ما باشد فناکل شیء هالک نبود جزاقرآن کریم، سورهٔ قصص (۲۸)، آیهٔ ۸۸Quran, Sooreh Al-Qasas(#28), Line #88«وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»«با خداى يكتا خداى ديگرى را مخوان. هيچ خدايى جز او نيست. هر چيزى نابود شدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست و همه به او بازگردانيده شويد.»زآنکه در الاست او از لا گذشتهر که در الاست او فانی نگشتهر که او بر در من و ما می‌زندرد باب است او و بر لا می‌تندمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4726هر چه گویی ای دم هستی از آنپرده دیگر بر او بستی بدان آفت ادراک آن قال است و حالخون به خون شستن محال است و محال مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsدر نقش بنی‌آدم تو شیر خداییپیداست درین حمله و چالیش و دلیریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4352وقت آن آمد که حیدروار منملک گیرم یا بپردازم بدنبرجهید و بانگ برزد کای کیاحاضرم اینک اگر مردی بیادر زمان بشکست ز آواز آن طلسمزر همی‌ریزید هر سو قسم قسممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsبیگاه شد این عمر ولیکن چو تو هستیدر نور خدایی چه به‌گاهی و چه دیریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #174ما در این دهلیز قاضی قضابهر دعوی الستیم و بلیقرآن کریم، سورهٔ اعراف ۷، آیهٔ ۱۷۲Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #172«أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا...»«آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى دادیم...»که بلی گفتیم و آن را ز امتحانفعل و قول ما شهود است و بیاناز چه در دهلیز قاضی تن‌ زدیمنه که ما بهر گواهی آمدیمچند در دهلیز قاضی ای گواهحبس باشی ده شهادت از پگاهزآن بخواندندت بدینجا تا که توآن گواهی بدهی و ناری عتواز لجاج خویشتن بنشسته‌ییاندرین تنگی کف و لب بسته‌ییتا بندهی آن گواهی ای شهیدتو از این دهلیز کی خواهی رهیدیک زمان کار است بگزار و بتازکار کوته را مکن بر خود درازخواه در صد سال خواهی یک زماناین امانت واگزار و وارهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsاندازه معشوق بود عزت عاشقای عاشق بیچاره ببین تا ز چه تیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #812آدمی دید است باقی گوشت و پوست هرچه چشمش دیده است آن چیز اوستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #609, Divan e Shamsبر هر چه همی‌لرزی می‌دان که همان ارزیزین روی دل عاشق از عرش فزون باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsهر چند ازین سوی تو را خلق ندانندآن سوی که سو نیست چه بی‌مثل و نظیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #826دیده‌یی کو از عدم آمد پدیدذات هستی را همه معدوم دیداین جهان منتظم محشر شودگر دو دیده مبدل و انور شودزآن نماید این حقایق ناتمامکه برین خامان بود فهمش حرامنعمت جنات خوش بر دوزخیشد محرم گرچه حق آمد سخیدر دهانش تلخ آید شهد خلدچون نبود از وافیان در عهد خلدمر شما را نیز در سوداگریدست کی جنبد چو نبود مشتریکی نظاره اهل بخریدن بودآن نظاره گول گردیدن بودپرس پرسان کین به چند و آن به چنداز پی تعبیر وقت و ریشخنداز ملولی کاله می‌خواهد ز تونیست آن کس مشتری و کاله‌جوکاله را صدبار دید و باز دادجامه کی پیمود او پیمود بادکو قدوم و کر و فر مشتریکو مزاح گنگلی سرسری
  continue reading

972 bölüm

Tüm bölümler

×
 
Loading …

Player FM'e Hoş Geldiniz!

Player FM şu anda sizin için internetteki yüksek kalitedeki podcast'leri arıyor. En iyi podcast uygulaması ve Android, iPhone ve internet üzerinde çalışıyor. Aboneliklerinizi cihazlar arasında eş zamanlamak için üye olun.

 

Hızlı referans rehberi