Artwork

İçerik Parviz Shahbazi tarafından sağlanmıştır. Bölümler, grafikler ve podcast açıklamaları dahil tüm podcast içeriği doğrudan Parviz Shahbazi veya podcast platform ortağı tarafından yüklenir ve sağlanır. Birinin telif hakkıyla korunan çalışmanızı izniniz olmadan kullandığını düşünüyorsanız burada https://tr.player.fm/legal özetlenen süreci takip edebilirsiniz.
Player FM - Podcast Uygulaması
Player FM uygulamasıyla çevrimdışı Player FM !

Ganje Hozour audio Program #933

 
Paylaş
 

Manage episode 341242371 series 1755842
İçerik Parviz Shahbazi tarafından sağlanmıştır. Bölümler, grafikler ve podcast açıklamaları dahil tüm podcast içeriği doğrudan Parviz Shahbazi veya podcast platform ortağı tarafından yüklenir ve sağlanır. Birinin telif hakkıyla korunan çalışmanızı izniniz olmadan kullandığını düşünüyorsanız burada https://tr.player.fm/legal özetlenen süreci takip edebilirsiniz.
برنامه شماره ۹۳۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۲ - ۲۳ شهریوربرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۳۳ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۳۲ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۳ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۳ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsکه بپرسد جزِ تو خسته و رنجورِ تو را؟ای مسیح! از پیِ پرسیدنِ رنجور بیادستِ خود بر سرِ رنجور بنه که چونی؟از گناهش بمیندیش و به کین دست مخاآنکه خورشیدِ بلا بر سرِ او تیغ زده‌ستگستران بر سر او سایهٔ احسان و رضااین مقصّر به دو صد رنج سزاوار شده‌ستلیک زان لطف به جز عفو و کرم نیست سزاآن دلی را که به صد شیر و شِکَر پروردیمچشانش پس از آن هر نَفَسی زهرِ جفاتا تو برداشته‌ای دل ز من و مسکنِ منبند بِسکُست(۱) و درآمد سویِ من سیلِ بلاتو شفایی، چو بیایی خوش و رو بنماییسپهِ رنج گریزند و نمایند قفا(۲)به طبیبش چه حواله کنی ای آبِ حیات؟از همانجا که رسد درد، همانجاست دواهمه عالم چو تنند و تو سر و جانِ همهکی شود زنده تنی که سرِ او گشت جدا؟ای تو سرچشمهٔ حیوان و حیاتِ همگانجویِ ما خشک شده‌ست، آب از این سو بگشاجز ازین چند سخن در دلِ رنجور بماندتا نبیند رخِ خوبِ تو نگوید به خدا(۱) سُکُستَن: گسستن، گسیختن(۲) قفا نمودن: پشت کردن، گریختن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsکه بپرسد جزِ تو خسته و رنجورِ تو را؟ای مسیح! از پیِ پرسیدنِ رنجور بیادستِ خود بر سرِ رنجور بنه که چونی؟از گناهش بمیندیش و به کین دست مخامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329چون الف چیزی ندارم، ای کریمجز دلی دلتنگ‌تر از چشمِ میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334خود ندارم هیچ، بِه سازد مراکه ز وَهمِ دارم است این صد عَنا(۳)(۳) عَنا: رنج----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدَمِ او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون‌ است، نه موقوفِ عللمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366ای بسا سرمستِ نار و نارجُوخویشتن را نورِ مطلق داند اوجز مگر بندهٔ خدا، یا جذبِ حقبا رهش آرَد، بگردانَد ورقتا بداند کآن خیالِ نارِیه(۴)در طریقت نیست اِلّا عارِیه(۵)(۴) نارِیه: آتشین(۵) عاریه: قرضی----------مولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۱۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) #1115, Divan e Shamsآن وقت آمد، که ما به تو پردازیممرجانِ تو را خانهٔ آتش سازیمتو کانِ زری، میانِ جانی پنهانتا صاف شوی در آتشت اندازیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #403کای خدا افغان ازین گُرگِ کُهُنگویدش: نَک وقت آمد، صبر کُنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #411صبح نزدیک است، خامُش، کم خروشمن همی‌کوشم پیِ تو، تو مَکوشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613وقتِ آن آمد که من عریان شومنقش بگذارم، سراسر جان شوممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَنآری اگر من، دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ(۶) عشق این باشد بگو(۶) مقتضا: لازمه، اقتضا شده----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟زان عَوانِ(۷) مُقتَضی(۸) که شهوت استدل اسیرِ حرص و آز و آفت استزان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهرِ توست راهدر خبر بشنو تو این پندِ نکوبَیْنَ جَنْبَیْکُمْ لَکُمْ اَعْدی عَدُوتو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آنعمل کن: «سرسخت ترین دشمن شما در درون شماست».حدیث«اَعْدی' عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»طُمطراقِ(۹) این عدو مشنو، گریزکو چو ابلیس است در لَجّ و ستیز(۷) عَوان: مأمور(۸) مُقتَضی: خواهش‌گر(۹) طُمطراق: سروصدا، نمایشِ شکوه و جلال، آوازه، خودنمایی----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3581ور ز دستت دیو، خاتَم(۱۰) را ببُردپادشاهی فوت شد، بختت بِمُردبعد از آن یا حَسْرَتا شد یا عِبادبر شما محتوم، تا یَوْمُ‌التَّناد(۱۱)«ای بندگانِ هویٰ، پس از آنکه حکومت و پادشاهیِ معنویِ شما از میان رفت، آنگاه تا روزِ قیامت باید واحسرتا بگویید.»قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #56«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»«تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كارِ خدا كوتاهى كردم، و از مسخره‌كنندگان بودم.»قرآن کریم، سورهٔ غافر (۴۰)، آیهٔ ۳۲Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #32«وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ.»«اى قوم من، از آن روز كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.»ور تو ريوِ(۱۲) خويشتن را مُنْكِرىاز ترازو و آینه، کی جان بَری؟(۱۰) خاتَم: انگشتر؛ نگینِ انگشتر را نیز گویند.(۱۱) یَوْمُ‌التَّناد: یکی از اسامیِ روزِ رستاخیز(۱۲) ریو: مکر و حیله، نیرنگ----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره روی معشوقه نگراین به دستِ توست، بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونی‌ست و، کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2545چون نکرد آن کار، مزدش هست؟ لالَیْسَ لِلْاِنسانِ اِلّا ما سَعیٰ«آیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد؟ مسلّماً ندارد، زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشد.»قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵٣)، آیهٔ ٣٩Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #39«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ؛»«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کرده‌اند نیست.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4352وقتِ آن آمد که حیدروار(۱۳) منمُلک گیرم یا بپردازم بدنبرجهید و بانگ برزد کای کیاحاضرم، اینک اگر مردی بیادر زمان بشکست ز آواز، آن طلسمزر همی‌ریزید هر سو قسم قسم(۱۳) حَیْدَر: شیر، لقب حضرت علی(ع)----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1578نحس شاگردی که با استادِ خویشهمسری آغازد و، آید به پیشبا کدام استاد؟ استادِ جهانپیشِ او یکسان هویدا و، نهانچشمِ او یَنْظُر بِنُورِ الله شدهپرده‌هایِ جهل را خارِق(۱۴) بُدهحديث«اِتَّقُوا فَراسَةَ الْـمُؤمِنِ فَاِنّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ»«بترسيد از زيركساری مؤمن که او با نور خدا می‌بیند.»(۱۴) خارِق: شکافنده، پاره کننده----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2364زآنکه جاهل ننگ دارد ز اوستادلاجَرَم رفت و دکانی نو گشادآن دکان بالایِ استاد، ای نگار(۱۵)گَنده و پُر کژدم است و پُر ز مارزود ویران کُن دکان و بازگَردسوی سبزه و گُلبُنان و آبخَورد(۱۶)(۱۵) نگار: محبوب، معشوق(۱۶) آبخَورد: محّلی که از آن آب خورند، آبشخور، برکه----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۷) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۱۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی، کو جنایت‌ها کندگوید او: مَعذور بودم من ز خَودگویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بُد در رفتنِ آن اختیاربیخودی نآمد به خود، توش خواندیاختیارت خود نشد، توش راندیگر رسیدی مستی‌ای بی‌جهدِ توحفظ کردی ساقیِ جان، عهدِ تومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر، آمد هلاکت خام را کز پیِ دانه، نبیند دام رااختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۸)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۱۹)دور کن آلت، بینداز اختیار(۱۸) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۱۹) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه----------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساطکه بگویید از طریقِ اِنبساطهر چه آید بر زبانتان بی‌حذرهمچو طفلانِ یگانه با پدرزآنکه این دمها چه گر نالایق استرحمتِ من بر غضب، هم سابق استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که مانْد از کاهلی(۲۰) بی‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جَبرهر که جبر آورد، خود رنجور(۲۱) کردتا همان رنجوری‌اش، در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغ(۲۲)رنج آرد تا بمیرد چون چراغ(۲۰) کاهلی: تنبلی(۲۱) رنجور: بیمار(۲۲) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است.رنجوری به لاغ یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۲۳)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشم‌ها چون شد گذاره(۲۴)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه، خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۲۵) را(۲۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۲۴) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۲۵) بحر: دریا----------قرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان(۲۶) را بزن، تا سر نهندمر کریمان را بده تا بر دهندلاجَرَم حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و، اینها را مزیدساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۲۷)زآنکه جبّاران(۲۸) بُدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز(۲۶) لئیم: پست(۲۷) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۲۸) جَبّار: ستمگر، ظالم----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرایمن آبادست آن راهِ نیازتَرکِ نازش گیر و، با آن ره بسازای بسا نازآوری زد پَرّ و بالآخِرُالْاَمر، آن بر آن کس شد وَبالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsآنکه خورشیدِ بلا بر سرِ او تیغ زده‌ستگستران بر سر او سایهٔ احسان و رضامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shams هزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو أَعْطَيْنَاکَ کَوثَر خوانده‌ای؟پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای؟مگر تو آیهٔ «کوثر را به تو عطا کردیم» را نخوانده‌ای؟ پس چرا خشکیده و لب‌تشنه مانده‌ای؟یا مگر فرعونی و، کوثر چو نیلبر تو خون گشته‌ست و ناخوش، ای عَلیل(۲۹)توبه کن، بیزار شو از هر عَدوکو ندارد آبِ کوثر در کدوهر که را دیدی ز کوثر سرخ‌رُواو محمدخوست با او گیر خوتا اَحَبَّ لـِلَّه(۳۰) آیی در حسابکز درختِ احمدی با اوست سیبتا در شمار دوستداران و عاشقانِ خدا درآیی، زیرا سیبِ علم و معرفت بر درخت احمدی است.هر که را دیدی ز کوثر خشک‌لبدشمنش می‌دار هم‌چون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مامِ(۳۱) توکو حقیقت هست خون‌آشامِ تواز خلیلِ(۳۲) حق بیاموز این سِیَر(۳۳)که شد او بیزار اول از پدرتا که اَبْغَض لـِلَّه(۳۴) آیی پیشِ حقتا نگیرد بر تو رَشکِ عشق دَق(۳۵)تا در شمار کسانی به شمار آیی که خشم و غضبشان نیز برای حضرت حق است، تا غیرت عشق الهی خلوص ایمان و ایقان تو را مورد طعن و ایراد قرار ندهد.تا نخوانی لا و اِلّاَ الله رادر نيابی مَنهَجِ این راه راحدیث«مَنْ اَعْطىٰ لـِلّهِ وَ مَنَعَ لـِلّهِ وَ اَحَبَّ لـِلّهِ وَ اَبْغَضَ لـِلّهِ وَ اَنْكَحَ لـِلّهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْـايمانُ.»«هركه برای خدا ببخشد و برای خدا امساک کند و برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن دارد و برای خدا ازدواج کند همانا ایمانش کمال یافته است.»قرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیات ۱ تا ۳Quran, Sooreh Al-Kawthar(#108), Line #1-3«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (١)«همانا ما کوثر (خیر و برکت فراوان) را به تو عطا کردیم.»«فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» (٢)«پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن.»«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (٣)كه بدخواه تو خود اَبتر است.»(۲۹) عَلیل: بیمار، مریض، رنجور، دردمند(۳۰) اَحَبَّ لـِلَّه: دوست داشت برای خدا(۳۱) مام: مادر(۳۲) خَلیل: ابراهیم خلیل الله(۳۳) سِیَر: جمع سیره به معنی سنّت و روش(۳۴) اَبْغَض لـِلَّه: برای رضای خدا دشمنی کرد(۳۵) دَق: طعن زدن، نکوهش کردن(۳۶) مَنهَج: راه آشکار و روشن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsاین مقصّر به دو صد رنج سزاوار شده‌ستلیک زان لطف به جز عفو و کرم نیست سزامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1537چارهٔ آن دل عطای مُبدِلی‌ست(۳۷)دادِ(۳۸) او را قابلیّت شرط نیستبلکه شرطِ قابلیّت دادِ اوستداد، لُبّ(۳۹) و قابلیّت هست پوست(۳۷) مُبْدِل: بَدَل کننده، تغییر دهنده(۳۸) داد: عطا، بخشش(۳۹) لُبّ: مغز چیزی، خالص و برگزیده از هر چیزی----------مولوی،‌ مثنوی،‌ دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۴۰)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُست«حضرتِ پروردگار که به سست‌ایمانی چنین بنده‌ای واقف است می‌فرماید: «هرگاه تو را به عالَمِ اسباب بازگردانم، دوباره مفتونِ همان اسباب و عللِ ظاهری می‌شوی و مرا از یاد می‌بری. کار تو همین است ای بندهٔ توبه‌شکن و سست‌عهد.»»لیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا(۴۰) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsتا تو برداشته‌ای دل ز من و مسکنِ منبند بِسکُست و درآمد سویِ من سیلِ بلامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری‏مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت: رَو، هر که غم دین برگزیدباقیِ غم‌ها خدا از وی بُریدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2786میریِ من تا قیامت باقی استمیریِ عاریتی خواهد شکستقوم گفتند: ای امیر افزون مگوچیست حجت بر فزون‌جوییِّ تو؟در زمان، ابری برآمد ز امر مُر(۴۱)سیل آمد گشت آن اطراف پُررو به شهر آورد سیلِ بَس مَهیباهلِ شهر افغان‌کنان، جمله رَعیب(۴۲)گفت پیغمبر که وقتِ امتحانآمد اکنون، تا گمان گردد عیانهر امیری نیزهٔ خود درفگندتا شود در امتحان آن، سیل ‌بندپس قَضیب(۴۳) انداخت در وی مصطفیٰآن قضیبِ معجزِ فرمانروانیزه‌ها را همچو خاشاکی رُبودآبِ تیزِ سیلِ پُرجوشِ عَنود(۴۴)نیزه‌ها گُم گشت جمله و آن قَضیببر سرِ آب ایستاده چون رقیبز اهتمامِ آن قَضیب آن سیلِ زَفترو بگردانید و، آن سیلاب رفتچون بِدیدند از وی آن امرِ عظیمپس مُقر گشتند آن میران ز بیم(۴۱) امر مُر: حکم تلخ و دشوار، حکم قطعی و لازم‌الاجرا(۴۲) رَعیب: مرعوب، ترسیده(۴۳) قَضیب: شاخه بریده شده، شمشیرِ بُرّا(۴۴) عَنود: ستیزنده----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165چونکه بد کردی، بترس، آمِن مباشزآنکه تخم است و برویانَد خُداشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2211از دَمِ حُبُّ الْوَطَن بگذر ‌مَایستکه وطن آن‌سوست، جان این سوی نیستگر وطن خواهی، گذر زآن سویِ شَط(۴۵)این حدیثِ راست را کم خوان غلط(۴۵) شَط: رودخانه----------حدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حُبُّ الْوَطَن باشد درستتو وطن بشناس، ای خواجه نخستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsتو شفایی، چو بیایی خوش و رو بنماییسپهِ رنج گریزند و نمایند قفامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1258گر قضا پوشد سیه، همچون شَبَتهم قضا دستت بگیرد عاقبتگر قضا صد بار، قصدِ جان کندهم قضا جانت دهد، درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زندبر فرازِ چرخ، خرگاهت(۴۶) زنداز کرم دان این که می‌‌ترساندتتا به مُلکِ ایمنی بنشاندت‌‌(۴۶) خرگاه: خیمهٔ بزرگ----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsبه طبیبش چه حواله کنی ای آبِ حیات؟از همانجا که رسد درد، همانجاست دوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1619حاکم است و، یَفْعَلُ‌ اللّٰه مایَشااو ز عینِ دَرد انگیزد دواقرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۴۰«قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ ۖ قَالَ كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»«گفت: اى پروردگار من، چگونه مرا پسرى باشد، درحالى ‌كه به پيرى رسيده‌ام و زنم نازاست؟ گفت: بدان‌ سان كه خدا هر چه بخواهد مى‌كند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۴۷) بهشتحُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۴۷) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1400, Divan e Shamsهیچ طبیبی ندهد بی‌مرضی حَبّ(۴۸) و دوامن همگی درد شوم تا که به درمان برسم(۴۸) حَبّ: قرص، دانۀ گیاهان----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsهمه عالم چو تنند و تو سر و جانِ همهکی شود زنده تنی که سرِ او گشت جدا؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1936جزو از کل قطع شد، بیکار شدعضو از تن قطع شد، مُردار شدتا نپیوندد به کل بارِ دِگَرمُرده باشد، نبودش از جان خبرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنبتا قلاووزت نجنبد تو مَجُنبهرکه او بی‌سَر بجنبد، دُم بُوَدجُنبشش چون جُنبشِ کژدُم بود کَژْرو و شبکور و زشت و زهرناکپیشۀ او خَستنِ(۴۹) اَجسامِ پاکسَر بکوب آن را که سِرّش این بُوَدخُلق و خویِ مستمرّش این بُوَدخود صلاحِ اوست آن سَرکوفتنتا رهد جان‌ریزه‌اش زآن شوم‌تن واسِتان از دستِ دیوانه سلاحتا ز تو راضی شود عدل و صلاحچون سلاحش هست و عقلش نه، ببنددستِ او را ورنه آرَد صد گزند(۴۹) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsای تو سرچشمهٔ حیوان و حیاتِ همگانجویِ ما خشک شده‌ست، آب از این سو بگشامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3199اَنْصِتوا یعنی که آبَت را به لاغ(۵۰)هین تَلَف کَم کُن، که لب خشک است باغ(۵۰) لاغ: هزل، شوخی، در اینجا به معنی بیهوده است.------------------------مجموع لغات:(۱) سُکُستَن: گسستن، گسیختن(۲) قفا نمودن: پشت کردن، گریختن(۳) عَنا: رنج(۴) نارِیه: آتشین(۵) عاریه: قرضی(۶) مقتضا: لازمه، اقتضا شده(۷) عَوان: مأمور(۸) مُقتَضی: خواهش‌گر(۹) طُمطراق: سروصدا، نمایشِ شکوه و جلال، آوازه، خودنمایی(۱۰) خاتَم: انگشتر؛ نگینِ انگشتر را نیز گویند.(۱۱) یَوْمُ‌التَّناد: یکی از اسامیِ روزِ رستاخیز(۱۲) ریو: مکر و حیله، نیرنگ(۱۳) حَیْدَر: شیر، لقب حضرت علی(ع)(۱۴) خارِق: شکافنده، پاره کننده(۱۵) نگار: محبوب، معشوق(۱۶) آبخَورد: محّلی که از آن آب خورند، آبشخور، برکه(۱۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۱۸) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۱۹) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه(۲۰) کاهلی: تنبلی(۲۱) رنجور: بیمار(۲۲) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است.رنجوری به لاغ یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.(۲۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۲۴) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۲۵) بحر: دریا(۲۶) لئیم: پست(۲۷) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۲۸) جَبّار: ستمگر، ظالم(۲۹) عَلیل: بیمار، مریض، رنجور، دردمند(۳۰) اَحَبَّ لـِلَّه: دوست داشت برای خدا(۳۱) مام: مادر(۳۲) خَلیل: ابراهیم خلیل الله(۳۳) سِیَر: جمع سیره به معنی سنّت و روش(۳۴) اَبْغَض لـِلَّه: برای رضای خدا دشمنی کرد(۳۵) دَق: طعن زدن، نکوهش کردن(۳۶) مَنهَج: راه آشکار و روشن(۳۷) مُبْدِل: بَدَل کننده، تغییر دهنده(۳۸) داد: عطا، بخشش(۳۹) لُبّ: مغز چیزی، خالص و برگزیده از هر چیزی(۴۰) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.(۴۱) امر مُر: حکم تلخ و دشوار، حکم قطعی و لازم‌الاجرا(۴۲) رَعیب: مرعوب، ترسیده(۴۳) قَضیب: شاخه بریده شده، شمشیرِ بُرّا(۴۴) عَنود: ستیزنده(۴۵) شَط: رودخانه(۴۶) خرگاه: خیمهٔ بزرگ(۴۷) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۴۸) حَبّ: قرص، دانۀ گیاهان(۴۹) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.(۵۰) لاغ: هزل، شوخی، در اینجا به معنی بیهوده است.----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsکه بپرسد جز تو خسته و رنجور تو راای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیادست خود بر سر رنجور بنه که چونیاز گناهش بمیندیش و به کین دست مخاآنکه خورشید بلا بر سر او تیغ زده‌ستگستران بر سر او سایه احسان و رضااین مقصر به دو صد رنج سزاوار شده‌ستلیک زان لطف به جز عفو و کرم نیست سزاآن دلی را که به صد شیر و شکر پروردیمچشانش پس از آن هر نفسی زهر جفاتا تو برداشته‌ای دل ز من و مسکن منبند بسکست و درآمد سوی من سیل بلاتو شفایی چو بیایی خوش و رو بنماییسپه رنج گریزند و نمایند قفابه طبیبش چه حواله کنی ای آب حیاتاز همانجا که رسد درد همانجاست دواهمه عالم چو تنند و تو سر و جان همهکی شود زنده تنی که سر او گشت جداای تو سرچشمه حیوان و حیات همگانجوی ما خشک شده‌ست آب از این سو بگشاجز ازین چند سخن در دل رنجور بماندتا نبیند رخ خوب تو نگوید به خدامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsکه بپرسد جز تو خسته و رنجور تو راای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیادست خود بر سر رنجور بنه که چونیاز گناهش بمیندیش و به کین دست مخامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329چون الف چیزی ندارم ای کریمجز دلی دلتنگ‌تر از چشم میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334خود ندارم هیچ به سازد مراکه ز وهم دارم است این صد عنامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌ است نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366ای بسا سرمست نار و نارجوخویشتن را نور مطلق داند اوجز مگر بنده خدا یا جذب حقبا رهش آرد بگرداند ورقتا بداند کان خیال ناریهدر طریقت نیست الا عاریهمولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۱۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) #1115, Divan e Shamsآن وقت آمد که ما به تو پردازیممرجان تو را خانه آتش سازیمتو کان زری میان جانی پنهانتا صاف شوی در آتشت اندازیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #403کای خدا افغان ازین گرگ کهنگویدش نک وقت آمد صبر کنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #411صبح نزدیک است خامش کم خروشمن همی‌کوشم پی تو تو مکوشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613وقت آن آمد که من عریان شومنقش بگذارم سراسر جان شوممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حبک الاشیاء یعمیک یصمنفسک السودا جنت لا تختصمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند با من ستیزه مکنزیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده استحدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوری منحب یعمی و یصم است ای حسنآری اگر من دچار کوری باشم آن کوری قطعا کوری عشق است نه کوری معمولی ای حسن بدان که عشق موجب کوری و کری عاشق می‌شودکورم از غیر خدا بینا بدومقتضای عشق این باشد بگومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بدیزان عوان مقتضی که شهوت استدل اسیر حرص و آز و آفت استزان عوان سر شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهر توست راهدر خبر بشنو تو این پند نکوبین جنبیکم لکم اعدی عدوتو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آنعمل کن سرسخت ترین دشمن شما در درون شماستحدیث«اَعْدی' عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»طمطراق این عدو مشنو گریزکو چو ابلیس است در لج و ستیزمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3581ور ز دستت دیو خاتم را ببردپادشاهی فوت شد بختت بمردبعد از آن یا حسرتا شد یا عبادبر شما محتوم تا یوم‌التنادای بندگان هوی پس از آنکه حکومت و پادشاهی معنوی شما از میان رفت آنگاه تا روز قیامت باید واحسرتا بگوییدقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #56«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»«تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كارِ خدا كوتاهى كردم، و از مسخره‌كنندگان بودم.»قرآن کریم، سورهٔ غافر (۴۰)، آیهٔ ۳۲Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #32«وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ.»«اى قوم من، از آن روز كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.»ور تو ريو خويشتن را منكرىاز ترازو و آینه کی جان بریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره روی معشوقه نگراین به دست توست بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2545چون نکرد آن کار مزدش هست لالیس للانسان الا ما سعیآیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی داردمسلما ندارد زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشدقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵٣)، آیهٔ ٣٩Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #39«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ؛»«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کرده‌اند نیست.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4352وقت آن آمد که حیدروار منملک گیرم یا بپردازم بدنبرجهید و بانگ برزد کای کیاحاضرم اینک اگر مردی بیادر زمان بشکست ز آواز آن طلسمزر همی‌ریزید هر سو قسم قسممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1578نحس شاگردی که با استاد خویشهمسری آغازد و آید به پیشبا کدام استاد استاد جهانپیش او یکسان هویدا و نهانچشم او ینظر بنور الله شدهپرده‌های جهل را خارق بدهحديث«اِتَّقُوا فَراسَةَ الْـمُؤمِنِ فَاِنّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ»«بترسيد از زيركساری مؤمن که او با نور خدا می‌بیند.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2364زآنکه جاهل ننگ دارد ز اوستادلاجرم رفت و دکانی نو گشادآن دکان بالای استاد ای نگارگنده و پر کژدم است و پر ز مارزود ویران کن دکان و بازگردسوی سبزه و گلبنان و آبخوردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی کو جنایت‌ها کندگوید او معذور بودم من ز خودگویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بد در رفتن آن اختیاربیخودی نامد به خود توش خواندیاختیارت خود نشد توش راندیگر رسیدی مستی‌ای بی‌جهد توحفظ کردی ساقی جان عهد تومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر آمد هلاکت خام را کز پی دانه نبیند دام رااختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساطهر چه آید بر زبانتان بی‌حذرهمچو طفلان یگانه با پدرزآنکه این دمها چه گر نالایق استرحمت من بر غضب هم سابق استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغرنج آرد تا بمیرد چون چراغمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشم‌ها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر راقرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان را بزن تا سر نهندمر کریمان را بده تا بر دهندلاجرم حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و اینها را مزیدساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرایمن آبادست آن راه نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازای بسا نازآوری زد پر و بالآخرالامر آن بر آن کس شد وبالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsآنکه خورشید بلا بر سر او تیغ زده‌ستگستران بر سر او سایه احسان و رضامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shams هزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم از آن ابر بر سرت بارممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو اعطيناک کوثر خوانده‌ایپس چرا خشکی و تشنه مانده‌ایمگر تو آیه کوثر را به تو عطا کردیم را نخوانده‌ایپس چرا خشکیده و لب‌تشنه مانده‌اییا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته‌ست و ناخوش ای علیلتوبه کن بیزار شو از هر عدوکو ندارد آب کوثر در کدوهر که را دیدی ز کوثر سرخ‌رواو محمدخوست با او گیر خوتا احب لـله آیی در حسابکز درخت احمدی با اوست سیبتا در شمار دوستداران و عاشقان خدا درآیی زیرا سیب علم و معرفت بر درخت احمدی استهر که را دیدی ز کوثر خشک‌لبدشمنش می‌دار هم‌چون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مام توکو حقیقت هست خون‌آشام تواز خلیل حق بیاموز این سیرکه شد او بیزار اول از پدرتا که ابغض لـله آیی پیش حقتا نگیرد بر تو رشک عشق دقتا در شمار کسانی به شمار آیی که خشم و غضبشان نیز برای حضرت حق استتا غیرت عشق الهی خلوص ایمان و ایقان تو را مورد طعن و ایراد قرار ندهدتا نخوانی لا و الا الله رادر نيابی منهج این راه راحدیث«مَنْ اَعْطىٰ لـِلّهِ وَ مَنَعَ لـِلّهِ وَ اَحَبَّ لـِلّهِ وَ اَبْغَضَ لـِلّهِ وَ اَنْكَحَ لـِلّهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْـايمانُ.»«هركه برای خدا ببخشد و برای خدا امساک کند و برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن دارد و برای خدا ازدواج کند همانا ایمانش کمال یافته است.»قرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیات ۱ تا ۳Quran, Sooreh Al-Kawthar(#108), Line #1-3«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (١)«همانا ما کوثر (خیر و برکت فراوان) را به تو عطا کردیم.»«فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» (٢)«پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن.»«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (٣)«كه بدخواه تو خود اَبتر است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsاین مقصر به دو صد رنج سزاوار شده‌ستلیک زان لطف به جز عفو و کرم نیست سزامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1537چاره آن دل عطای مبدلی‌ستداد او را قابلیت شرط نیستبلکه شرط قابلیت داد اوستداد لب و قابلیت هست پوستمولوی،‌ مثنوی،‌ دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستحضرت پروردگار که به سست‌ایمانی چنین بنده‌ای واقف است می‌فرمایدهرگاه تو را به عالم اسباب بازگردانم دوباره مفتون همان اسباب و علل ظاهری می‌شوی و مرا از یاد می‌بری کار تو همین است ای بنده توبه‌شکن و سست‌عهدلیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو می‌خوانی مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsتا تو برداشته‌ای دل ز من و مسکن منبند بسکست و درآمد سوی من سیل بلامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همی‌انداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپری‏مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت رو هر که غم دین برگزیدباقی غم‌ها خدا از وی بریدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2786میری من تا قیامت باقی استمیری عاریتی خواهد شکستقوم گفتند ای امیر افزون مگوچیست حجت بر فزون‌جویی تودر زمان ابری برآمد ز امر مرسیل آمد گشت آن اطراف پررو به شهر آورد سیل بس مهیباهل شهر افغان‌کنان جمله رعیبگفت پیغمبر که وقت امتحانآمد اکنون تا گمان گردد عیانهر امیری نیزه خود درفگندتا شود در امتحان آن سیل ‌بندپس قضیب انداخت در وی مصطفیآن قضیب معجز فرمانروانیزه‌ها را همچو خاشاکی ربودآب تیز سیل پرجوش عنودنیزه‌ها گم گشت جمله و آن قضیببر سر آب ایستاده چون رقیبز اهتمام آن قضیب آن سیل زفترو بگردانید و آن سیلاب رفتچون بدیدند از وی آن امر عظیمپس مقر گشتند آن میران ز بیممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165چونکه بد کردی بترس آمن مباشزآنکه تخم است و برویاند خداشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2211از دم حب الوطن بگذر ‌مایستکه وطن آن‌سوست جان این سوی نیستگر وطن خواهی گذر زآن سوی شطاین حدیث راست را کم خوان غلطحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حب الوطن باشد درستتو وطن بشناس ای خواجه نخستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsتو شفایی چو بیایی خوش و رو بنماییسپه رنج گریزند و نمایند قفامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1258گر قضا پوشد سیه همچون شبتهم قضا دستت بگیرد عاقبتگر قضا صد بار قصد جان کندهم قضا جانت دهد درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زندبر فراز چرخ خرگاهت زنداز کرم دان این که می‌‌ترساندتتا به ملک ایمنی بنشاندت‌‌مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsبه طبیبش چه حواله کنی ای آب حیاتاز همانجا که رسد درد همانجاست دوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1619حاکم است و یفعل‌ الله مایشااو ز عین درد انگیزد دواقرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۴۰«قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ ۖ قَالَ كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»«گفت: اى پروردگار من، چگونه مرا پسرى باشد، درحالى ‌كه به پيرى رسيده‌ام و زنم نازاست؟ گفت: بدان‌ سان كه خدا هر چه بخواهد مى‌كند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467بی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت‌الجنه شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1400, Divan e Shamsهیچ طبیبی ندهد بی‌مرضی حب و دوامن همگی درد شوم تا که به درمان برسممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsهمه عالم چو تنند و تو سر و جان همهکی شود زنده تنی که سر او گشت جدامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1936جزو از کل قطع شد بیکار شدعضو از تن قطع شد مردار شدتا نپیوندد به کل بار دگرمرده باشد نبودش از جان خبرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طرنبتا قلاووزت نجنبد تو مجنبهرکه او بی‌سر بجنبد دم بودجنبشش چون جنبش کژدم بود کژرو و شبکور و زشت و زهرناکپیش او خستن اجسام پاکسر بکوب آن را که سرش این بودخلق و خوی مستمرش این بودخود صلاح اوست آن سرکوفتنتا رهد جان‌ریزه‌اش زآن شوم‌تن واسِتان از دست دیوانه سلاحتا ز تو راضی شود عدل و صلاحچون سلاحش هست و عقلش نه ببنددست او را ورنه آرد صد گزندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد که از سر دور ماندخویش را سر ساخت و تنها پیش راندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsای تو سرچشمه حیوان و حیات همگانجوی ما خشک شده‌ست آب از این سو بگشامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3199انصتوا یعنی که آبت را به لاغهین تلف کم کن که لب خشک است باغ
  continue reading

1180 bölüm

Artwork

Ganje Hozour audio Program #933

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconPaylaş
 
Manage episode 341242371 series 1755842
İçerik Parviz Shahbazi tarafından sağlanmıştır. Bölümler, grafikler ve podcast açıklamaları dahil tüm podcast içeriği doğrudan Parviz Shahbazi veya podcast platform ortağı tarafından yüklenir ve sağlanır. Birinin telif hakkıyla korunan çalışmanızı izniniz olmadan kullandığını düşünüyorsanız burada https://tr.player.fm/legal özetlenen süreci takip edebilirsiniz.
برنامه شماره ۹۳۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۲ - ۲۳ شهریوربرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۳۳ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۳۲ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۳ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۳ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsکه بپرسد جزِ تو خسته و رنجورِ تو را؟ای مسیح! از پیِ پرسیدنِ رنجور بیادستِ خود بر سرِ رنجور بنه که چونی؟از گناهش بمیندیش و به کین دست مخاآنکه خورشیدِ بلا بر سرِ او تیغ زده‌ستگستران بر سر او سایهٔ احسان و رضااین مقصّر به دو صد رنج سزاوار شده‌ستلیک زان لطف به جز عفو و کرم نیست سزاآن دلی را که به صد شیر و شِکَر پروردیمچشانش پس از آن هر نَفَسی زهرِ جفاتا تو برداشته‌ای دل ز من و مسکنِ منبند بِسکُست(۱) و درآمد سویِ من سیلِ بلاتو شفایی، چو بیایی خوش و رو بنماییسپهِ رنج گریزند و نمایند قفا(۲)به طبیبش چه حواله کنی ای آبِ حیات؟از همانجا که رسد درد، همانجاست دواهمه عالم چو تنند و تو سر و جانِ همهکی شود زنده تنی که سرِ او گشت جدا؟ای تو سرچشمهٔ حیوان و حیاتِ همگانجویِ ما خشک شده‌ست، آب از این سو بگشاجز ازین چند سخن در دلِ رنجور بماندتا نبیند رخِ خوبِ تو نگوید به خدا(۱) سُکُستَن: گسستن، گسیختن(۲) قفا نمودن: پشت کردن، گریختن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsکه بپرسد جزِ تو خسته و رنجورِ تو را؟ای مسیح! از پیِ پرسیدنِ رنجور بیادستِ خود بر سرِ رنجور بنه که چونی؟از گناهش بمیندیش و به کین دست مخامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329چون الف چیزی ندارم، ای کریمجز دلی دلتنگ‌تر از چشمِ میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334خود ندارم هیچ، بِه سازد مراکه ز وَهمِ دارم است این صد عَنا(۳)(۳) عَنا: رنج----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدَمِ او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون‌ است، نه موقوفِ عللمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366ای بسا سرمستِ نار و نارجُوخویشتن را نورِ مطلق داند اوجز مگر بندهٔ خدا، یا جذبِ حقبا رهش آرَد، بگردانَد ورقتا بداند کآن خیالِ نارِیه(۴)در طریقت نیست اِلّا عارِیه(۵)(۴) نارِیه: آتشین(۵) عاریه: قرضی----------مولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۱۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) #1115, Divan e Shamsآن وقت آمد، که ما به تو پردازیممرجانِ تو را خانهٔ آتش سازیمتو کانِ زری، میانِ جانی پنهانتا صاف شوی در آتشت اندازیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #403کای خدا افغان ازین گُرگِ کُهُنگویدش: نَک وقت آمد، صبر کُنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #411صبح نزدیک است، خامُش، کم خروشمن همی‌کوشم پیِ تو، تو مَکوشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613وقتِ آن آمد که من عریان شومنقش بگذارم، سراسر جان شوممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَنآری اگر من، دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ(۶) عشق این باشد بگو(۶) مقتضا: لازمه، اقتضا شده----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟زان عَوانِ(۷) مُقتَضی(۸) که شهوت استدل اسیرِ حرص و آز و آفت استزان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهرِ توست راهدر خبر بشنو تو این پندِ نکوبَیْنَ جَنْبَیْکُمْ لَکُمْ اَعْدی عَدُوتو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آنعمل کن: «سرسخت ترین دشمن شما در درون شماست».حدیث«اَعْدی' عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»طُمطراقِ(۹) این عدو مشنو، گریزکو چو ابلیس است در لَجّ و ستیز(۷) عَوان: مأمور(۸) مُقتَضی: خواهش‌گر(۹) طُمطراق: سروصدا، نمایشِ شکوه و جلال، آوازه، خودنمایی----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3581ور ز دستت دیو، خاتَم(۱۰) را ببُردپادشاهی فوت شد، بختت بِمُردبعد از آن یا حَسْرَتا شد یا عِبادبر شما محتوم، تا یَوْمُ‌التَّناد(۱۱)«ای بندگانِ هویٰ، پس از آنکه حکومت و پادشاهیِ معنویِ شما از میان رفت، آنگاه تا روزِ قیامت باید واحسرتا بگویید.»قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #56«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»«تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كارِ خدا كوتاهى كردم، و از مسخره‌كنندگان بودم.»قرآن کریم، سورهٔ غافر (۴۰)، آیهٔ ۳۲Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #32«وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ.»«اى قوم من، از آن روز كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.»ور تو ريوِ(۱۲) خويشتن را مُنْكِرىاز ترازو و آینه، کی جان بَری؟(۱۰) خاتَم: انگشتر؛ نگینِ انگشتر را نیز گویند.(۱۱) یَوْمُ‌التَّناد: یکی از اسامیِ روزِ رستاخیز(۱۲) ریو: مکر و حیله، نیرنگ----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره روی معشوقه نگراین به دستِ توست، بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونی‌ست و، کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2545چون نکرد آن کار، مزدش هست؟ لالَیْسَ لِلْاِنسانِ اِلّا ما سَعیٰ«آیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد؟ مسلّماً ندارد، زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشد.»قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵٣)، آیهٔ ٣٩Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #39«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ؛»«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کرده‌اند نیست.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4352وقتِ آن آمد که حیدروار(۱۳) منمُلک گیرم یا بپردازم بدنبرجهید و بانگ برزد کای کیاحاضرم، اینک اگر مردی بیادر زمان بشکست ز آواز، آن طلسمزر همی‌ریزید هر سو قسم قسم(۱۳) حَیْدَر: شیر، لقب حضرت علی(ع)----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1578نحس شاگردی که با استادِ خویشهمسری آغازد و، آید به پیشبا کدام استاد؟ استادِ جهانپیشِ او یکسان هویدا و، نهانچشمِ او یَنْظُر بِنُورِ الله شدهپرده‌هایِ جهل را خارِق(۱۴) بُدهحديث«اِتَّقُوا فَراسَةَ الْـمُؤمِنِ فَاِنّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ»«بترسيد از زيركساری مؤمن که او با نور خدا می‌بیند.»(۱۴) خارِق: شکافنده، پاره کننده----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2364زآنکه جاهل ننگ دارد ز اوستادلاجَرَم رفت و دکانی نو گشادآن دکان بالایِ استاد، ای نگار(۱۵)گَنده و پُر کژدم است و پُر ز مارزود ویران کُن دکان و بازگَردسوی سبزه و گُلبُنان و آبخَورد(۱۶)(۱۵) نگار: محبوب، معشوق(۱۶) آبخَورد: محّلی که از آن آب خورند، آبشخور، برکه----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۷) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۱۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی، کو جنایت‌ها کندگوید او: مَعذور بودم من ز خَودگویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بُد در رفتنِ آن اختیاربیخودی نآمد به خود، توش خواندیاختیارت خود نشد، توش راندیگر رسیدی مستی‌ای بی‌جهدِ توحفظ کردی ساقیِ جان، عهدِ تومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر، آمد هلاکت خام را کز پیِ دانه، نبیند دام رااختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۸)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۱۹)دور کن آلت، بینداز اختیار(۱۸) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۱۹) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه----------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساطکه بگویید از طریقِ اِنبساطهر چه آید بر زبانتان بی‌حذرهمچو طفلانِ یگانه با پدرزآنکه این دمها چه گر نالایق استرحمتِ من بر غضب، هم سابق استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که مانْد از کاهلی(۲۰) بی‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جَبرهر که جبر آورد، خود رنجور(۲۱) کردتا همان رنجوری‌اش، در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغ(۲۲)رنج آرد تا بمیرد چون چراغ(۲۰) کاهلی: تنبلی(۲۱) رنجور: بیمار(۲۲) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است.رنجوری به لاغ یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۲۳)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشم‌ها چون شد گذاره(۲۴)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه، خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۲۵) را(۲۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۲۴) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۲۵) بحر: دریا----------قرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان(۲۶) را بزن، تا سر نهندمر کریمان را بده تا بر دهندلاجَرَم حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و، اینها را مزیدساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۲۷)زآنکه جبّاران(۲۸) بُدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز(۲۶) لئیم: پست(۲۷) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۲۸) جَبّار: ستمگر، ظالم----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرایمن آبادست آن راهِ نیازتَرکِ نازش گیر و، با آن ره بسازای بسا نازآوری زد پَرّ و بالآخِرُالْاَمر، آن بر آن کس شد وَبالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsآنکه خورشیدِ بلا بر سرِ او تیغ زده‌ستگستران بر سر او سایهٔ احسان و رضامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shams هزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو أَعْطَيْنَاکَ کَوثَر خوانده‌ای؟پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای؟مگر تو آیهٔ «کوثر را به تو عطا کردیم» را نخوانده‌ای؟ پس چرا خشکیده و لب‌تشنه مانده‌ای؟یا مگر فرعونی و، کوثر چو نیلبر تو خون گشته‌ست و ناخوش، ای عَلیل(۲۹)توبه کن، بیزار شو از هر عَدوکو ندارد آبِ کوثر در کدوهر که را دیدی ز کوثر سرخ‌رُواو محمدخوست با او گیر خوتا اَحَبَّ لـِلَّه(۳۰) آیی در حسابکز درختِ احمدی با اوست سیبتا در شمار دوستداران و عاشقانِ خدا درآیی، زیرا سیبِ علم و معرفت بر درخت احمدی است.هر که را دیدی ز کوثر خشک‌لبدشمنش می‌دار هم‌چون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مامِ(۳۱) توکو حقیقت هست خون‌آشامِ تواز خلیلِ(۳۲) حق بیاموز این سِیَر(۳۳)که شد او بیزار اول از پدرتا که اَبْغَض لـِلَّه(۳۴) آیی پیشِ حقتا نگیرد بر تو رَشکِ عشق دَق(۳۵)تا در شمار کسانی به شمار آیی که خشم و غضبشان نیز برای حضرت حق است، تا غیرت عشق الهی خلوص ایمان و ایقان تو را مورد طعن و ایراد قرار ندهد.تا نخوانی لا و اِلّاَ الله رادر نيابی مَنهَجِ این راه راحدیث«مَنْ اَعْطىٰ لـِلّهِ وَ مَنَعَ لـِلّهِ وَ اَحَبَّ لـِلّهِ وَ اَبْغَضَ لـِلّهِ وَ اَنْكَحَ لـِلّهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْـايمانُ.»«هركه برای خدا ببخشد و برای خدا امساک کند و برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن دارد و برای خدا ازدواج کند همانا ایمانش کمال یافته است.»قرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیات ۱ تا ۳Quran, Sooreh Al-Kawthar(#108), Line #1-3«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (١)«همانا ما کوثر (خیر و برکت فراوان) را به تو عطا کردیم.»«فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» (٢)«پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن.»«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (٣)كه بدخواه تو خود اَبتر است.»(۲۹) عَلیل: بیمار، مریض، رنجور، دردمند(۳۰) اَحَبَّ لـِلَّه: دوست داشت برای خدا(۳۱) مام: مادر(۳۲) خَلیل: ابراهیم خلیل الله(۳۳) سِیَر: جمع سیره به معنی سنّت و روش(۳۴) اَبْغَض لـِلَّه: برای رضای خدا دشمنی کرد(۳۵) دَق: طعن زدن، نکوهش کردن(۳۶) مَنهَج: راه آشکار و روشن----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsاین مقصّر به دو صد رنج سزاوار شده‌ستلیک زان لطف به جز عفو و کرم نیست سزامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1537چارهٔ آن دل عطای مُبدِلی‌ست(۳۷)دادِ(۳۸) او را قابلیّت شرط نیستبلکه شرطِ قابلیّت دادِ اوستداد، لُبّ(۳۹) و قابلیّت هست پوست(۳۷) مُبْدِل: بَدَل کننده، تغییر دهنده(۳۸) داد: عطا، بخشش(۳۹) لُبّ: مغز چیزی، خالص و برگزیده از هر چیزی----------مولوی،‌ مثنوی،‌ دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۴۰)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُست«حضرتِ پروردگار که به سست‌ایمانی چنین بنده‌ای واقف است می‌فرماید: «هرگاه تو را به عالَمِ اسباب بازگردانم، دوباره مفتونِ همان اسباب و عللِ ظاهری می‌شوی و مرا از یاد می‌بری. کار تو همین است ای بندهٔ توبه‌شکن و سست‌عهد.»»لیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا(۴۰) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsتا تو برداشته‌ای دل ز من و مسکنِ منبند بِسکُست و درآمد سویِ من سیلِ بلامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری‏مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت: رَو، هر که غم دین برگزیدباقیِ غم‌ها خدا از وی بُریدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2786میریِ من تا قیامت باقی استمیریِ عاریتی خواهد شکستقوم گفتند: ای امیر افزون مگوچیست حجت بر فزون‌جوییِّ تو؟در زمان، ابری برآمد ز امر مُر(۴۱)سیل آمد گشت آن اطراف پُررو به شهر آورد سیلِ بَس مَهیباهلِ شهر افغان‌کنان، جمله رَعیب(۴۲)گفت پیغمبر که وقتِ امتحانآمد اکنون، تا گمان گردد عیانهر امیری نیزهٔ خود درفگندتا شود در امتحان آن، سیل ‌بندپس قَضیب(۴۳) انداخت در وی مصطفیٰآن قضیبِ معجزِ فرمانروانیزه‌ها را همچو خاشاکی رُبودآبِ تیزِ سیلِ پُرجوشِ عَنود(۴۴)نیزه‌ها گُم گشت جمله و آن قَضیببر سرِ آب ایستاده چون رقیبز اهتمامِ آن قَضیب آن سیلِ زَفترو بگردانید و، آن سیلاب رفتچون بِدیدند از وی آن امرِ عظیمپس مُقر گشتند آن میران ز بیم(۴۱) امر مُر: حکم تلخ و دشوار، حکم قطعی و لازم‌الاجرا(۴۲) رَعیب: مرعوب، ترسیده(۴۳) قَضیب: شاخه بریده شده، شمشیرِ بُرّا(۴۴) عَنود: ستیزنده----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165چونکه بد کردی، بترس، آمِن مباشزآنکه تخم است و برویانَد خُداشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2211از دَمِ حُبُّ الْوَطَن بگذر ‌مَایستکه وطن آن‌سوست، جان این سوی نیستگر وطن خواهی، گذر زآن سویِ شَط(۴۵)این حدیثِ راست را کم خوان غلط(۴۵) شَط: رودخانه----------حدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حُبُّ الْوَطَن باشد درستتو وطن بشناس، ای خواجه نخستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsتو شفایی، چو بیایی خوش و رو بنماییسپهِ رنج گریزند و نمایند قفامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1258گر قضا پوشد سیه، همچون شَبَتهم قضا دستت بگیرد عاقبتگر قضا صد بار، قصدِ جان کندهم قضا جانت دهد، درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زندبر فرازِ چرخ، خرگاهت(۴۶) زنداز کرم دان این که می‌‌ترساندتتا به مُلکِ ایمنی بنشاندت‌‌(۴۶) خرگاه: خیمهٔ بزرگ----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsبه طبیبش چه حواله کنی ای آبِ حیات؟از همانجا که رسد درد، همانجاست دوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1619حاکم است و، یَفْعَلُ‌ اللّٰه مایَشااو ز عینِ دَرد انگیزد دواقرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۴۰«قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ ۖ قَالَ كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»«گفت: اى پروردگار من، چگونه مرا پسرى باشد، درحالى ‌كه به پيرى رسيده‌ام و زنم نازاست؟ گفت: بدان‌ سان كه خدا هر چه بخواهد مى‌كند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۴۷) بهشتحُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۴۷) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1400, Divan e Shamsهیچ طبیبی ندهد بی‌مرضی حَبّ(۴۸) و دوامن همگی درد شوم تا که به درمان برسم(۴۸) حَبّ: قرص، دانۀ گیاهان----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsهمه عالم چو تنند و تو سر و جانِ همهکی شود زنده تنی که سرِ او گشت جدا؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1936جزو از کل قطع شد، بیکار شدعضو از تن قطع شد، مُردار شدتا نپیوندد به کل بارِ دِگَرمُرده باشد، نبودش از جان خبرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنبتا قلاووزت نجنبد تو مَجُنبهرکه او بی‌سَر بجنبد، دُم بُوَدجُنبشش چون جُنبشِ کژدُم بود کَژْرو و شبکور و زشت و زهرناکپیشۀ او خَستنِ(۴۹) اَجسامِ پاکسَر بکوب آن را که سِرّش این بُوَدخُلق و خویِ مستمرّش این بُوَدخود صلاحِ اوست آن سَرکوفتنتا رهد جان‌ریزه‌اش زآن شوم‌تن واسِتان از دستِ دیوانه سلاحتا ز تو راضی شود عدل و صلاحچون سلاحش هست و عقلش نه، ببنددستِ او را ورنه آرَد صد گزند(۴۹) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsای تو سرچشمهٔ حیوان و حیاتِ همگانجویِ ما خشک شده‌ست، آب از این سو بگشامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3199اَنْصِتوا یعنی که آبَت را به لاغ(۵۰)هین تَلَف کَم کُن، که لب خشک است باغ(۵۰) لاغ: هزل، شوخی، در اینجا به معنی بیهوده است.------------------------مجموع لغات:(۱) سُکُستَن: گسستن، گسیختن(۲) قفا نمودن: پشت کردن، گریختن(۳) عَنا: رنج(۴) نارِیه: آتشین(۵) عاریه: قرضی(۶) مقتضا: لازمه، اقتضا شده(۷) عَوان: مأمور(۸) مُقتَضی: خواهش‌گر(۹) طُمطراق: سروصدا، نمایشِ شکوه و جلال، آوازه، خودنمایی(۱۰) خاتَم: انگشتر؛ نگینِ انگشتر را نیز گویند.(۱۱) یَوْمُ‌التَّناد: یکی از اسامیِ روزِ رستاخیز(۱۲) ریو: مکر و حیله، نیرنگ(۱۳) حَیْدَر: شیر، لقب حضرت علی(ع)(۱۴) خارِق: شکافنده، پاره کننده(۱۵) نگار: محبوب، معشوق(۱۶) آبخَورد: محّلی که از آن آب خورند، آبشخور، برکه(۱۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۱۸) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۱۹) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه(۲۰) کاهلی: تنبلی(۲۱) رنجور: بیمار(۲۲) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است.رنجوری به لاغ یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.(۲۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۲۴) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۲۵) بحر: دریا(۲۶) لئیم: پست(۲۷) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۲۸) جَبّار: ستمگر، ظالم(۲۹) عَلیل: بیمار، مریض، رنجور، دردمند(۳۰) اَحَبَّ لـِلَّه: دوست داشت برای خدا(۳۱) مام: مادر(۳۲) خَلیل: ابراهیم خلیل الله(۳۳) سِیَر: جمع سیره به معنی سنّت و روش(۳۴) اَبْغَض لـِلَّه: برای رضای خدا دشمنی کرد(۳۵) دَق: طعن زدن، نکوهش کردن(۳۶) مَنهَج: راه آشکار و روشن(۳۷) مُبْدِل: بَدَل کننده، تغییر دهنده(۳۸) داد: عطا، بخشش(۳۹) لُبّ: مغز چیزی، خالص و برگزیده از هر چیزی(۴۰) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.(۴۱) امر مُر: حکم تلخ و دشوار، حکم قطعی و لازم‌الاجرا(۴۲) رَعیب: مرعوب، ترسیده(۴۳) قَضیب: شاخه بریده شده، شمشیرِ بُرّا(۴۴) عَنود: ستیزنده(۴۵) شَط: رودخانه(۴۶) خرگاه: خیمهٔ بزرگ(۴۷) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۴۸) حَبّ: قرص، دانۀ گیاهان(۴۹) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.(۵۰) لاغ: هزل، شوخی، در اینجا به معنی بیهوده است.----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsکه بپرسد جز تو خسته و رنجور تو راای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیادست خود بر سر رنجور بنه که چونیاز گناهش بمیندیش و به کین دست مخاآنکه خورشید بلا بر سر او تیغ زده‌ستگستران بر سر او سایه احسان و رضااین مقصر به دو صد رنج سزاوار شده‌ستلیک زان لطف به جز عفو و کرم نیست سزاآن دلی را که به صد شیر و شکر پروردیمچشانش پس از آن هر نفسی زهر جفاتا تو برداشته‌ای دل ز من و مسکن منبند بسکست و درآمد سوی من سیل بلاتو شفایی چو بیایی خوش و رو بنماییسپه رنج گریزند و نمایند قفابه طبیبش چه حواله کنی ای آب حیاتاز همانجا که رسد درد همانجاست دواهمه عالم چو تنند و تو سر و جان همهکی شود زنده تنی که سر او گشت جداای تو سرچشمه حیوان و حیات همگانجوی ما خشک شده‌ست آب از این سو بگشاجز ازین چند سخن در دل رنجور بماندتا نبیند رخ خوب تو نگوید به خدامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsکه بپرسد جز تو خسته و رنجور تو راای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیادست خود بر سر رنجور بنه که چونیاز گناهش بمیندیش و به کین دست مخامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329چون الف چیزی ندارم ای کریمجز دلی دلتنگ‌تر از چشم میممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334خود ندارم هیچ به سازد مراکه ز وهم دارم است این صد عنامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌ است نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366ای بسا سرمست نار و نارجوخویشتن را نور مطلق داند اوجز مگر بنده خدا یا جذب حقبا رهش آرد بگرداند ورقتا بداند کان خیال ناریهدر طریقت نیست الا عاریهمولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۱۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) #1115, Divan e Shamsآن وقت آمد که ما به تو پردازیممرجان تو را خانه آتش سازیمتو کان زری میان جانی پنهانتا صاف شوی در آتشت اندازیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #403کای خدا افغان ازین گرگ کهنگویدش نک وقت آمد صبر کنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #411صبح نزدیک است خامش کم خروشمن همی‌کوشم پی تو تو مکوشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613وقت آن آمد که من عریان شومنقش بگذارم سراسر جان شوممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حبک الاشیاء یعمیک یصمنفسک السودا جنت لا تختصمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند با من ستیزه مکنزیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده استحدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوری منحب یعمی و یصم است ای حسنآری اگر من دچار کوری باشم آن کوری قطعا کوری عشق است نه کوری معمولی ای حسن بدان که عشق موجب کوری و کری عاشق می‌شودکورم از غیر خدا بینا بدومقتضای عشق این باشد بگومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بدیزان عوان مقتضی که شهوت استدل اسیر حرص و آز و آفت استزان عوان سر شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهر توست راهدر خبر بشنو تو این پند نکوبین جنبیکم لکم اعدی عدوتو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آنعمل کن سرسخت ترین دشمن شما در درون شماستحدیث«اَعْدی' عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»طمطراق این عدو مشنو گریزکو چو ابلیس است در لج و ستیزمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3581ور ز دستت دیو خاتم را ببردپادشاهی فوت شد بختت بمردبعد از آن یا حسرتا شد یا عبادبر شما محتوم تا یوم‌التنادای بندگان هوی پس از آنکه حکومت و پادشاهی معنوی شما از میان رفت آنگاه تا روز قیامت باید واحسرتا بگوییدقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #56«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»«تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كارِ خدا كوتاهى كردم، و از مسخره‌كنندگان بودم.»قرآن کریم، سورهٔ غافر (۴۰)، آیهٔ ۳۲Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #32«وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ.»«اى قوم من، از آن روز كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.»ور تو ريو خويشتن را منكرىاز ترازو و آینه کی جان بریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هماره روی معشوقه نگراین به دست توست بشنو ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2545چون نکرد آن کار مزدش هست لالیس للانسان الا ما سعیآیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی داردمسلما ندارد زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشدقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵٣)، آیهٔ ٣٩Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #39«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ؛»«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کرده‌اند نیست.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4352وقت آن آمد که حیدروار منملک گیرم یا بپردازم بدنبرجهید و بانگ برزد کای کیاحاضرم اینک اگر مردی بیادر زمان بشکست ز آواز آن طلسمزر همی‌ریزید هر سو قسم قسممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1578نحس شاگردی که با استاد خویشهمسری آغازد و آید به پیشبا کدام استاد استاد جهانپیش او یکسان هویدا و نهانچشم او ینظر بنور الله شدهپرده‌های جهل را خارق بدهحديث«اِتَّقُوا فَراسَةَ الْـمُؤمِنِ فَاِنّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ»«بترسيد از زيركساری مؤمن که او با نور خدا می‌بیند.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2364زآنکه جاهل ننگ دارد ز اوستادلاجرم رفت و دکانی نو گشادآن دکان بالای استاد ای نگارگنده و پر کژدم است و پر ز مارزود ویران کن دکان و بازگردسوی سبزه و گلبنان و آبخوردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی کو جنایت‌ها کندگوید او معذور بودم من ز خودگویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بد در رفتن آن اختیاربیخودی نامد به خود توش خواندیاختیارت خود نشد توش راندیگر رسیدی مستی‌ای بی‌جهد توحفظ کردی ساقی جان عهد تومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر آمد هلاکت خام را کز پی دانه نبیند دام رااختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساطهر چه آید بر زبانتان بی‌حذرهمچو طفلان یگانه با پدرزآنکه این دمها چه گر نالایق استرحمت من بر غضب هم سابق استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغرنج آرد تا بمیرد چون چراغمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشم‌ها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر راقرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان را بزن تا سر نهندمر کریمان را بده تا بر دهندلاجرم حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و اینها را مزیدساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرایمن آبادست آن راه نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازای بسا نازآوری زد پر و بالآخرالامر آن بر آن کس شد وبالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsآنکه خورشید بلا بر سر او تیغ زده‌ستگستران بر سر او سایه احسان و رضامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shams هزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم از آن ابر بر سرت بارممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو اعطيناک کوثر خوانده‌ایپس چرا خشکی و تشنه مانده‌ایمگر تو آیه کوثر را به تو عطا کردیم را نخوانده‌ایپس چرا خشکیده و لب‌تشنه مانده‌اییا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته‌ست و ناخوش ای علیلتوبه کن بیزار شو از هر عدوکو ندارد آب کوثر در کدوهر که را دیدی ز کوثر سرخ‌رواو محمدخوست با او گیر خوتا احب لـله آیی در حسابکز درخت احمدی با اوست سیبتا در شمار دوستداران و عاشقان خدا درآیی زیرا سیب علم و معرفت بر درخت احمدی استهر که را دیدی ز کوثر خشک‌لبدشمنش می‌دار هم‌چون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مام توکو حقیقت هست خون‌آشام تواز خلیل حق بیاموز این سیرکه شد او بیزار اول از پدرتا که ابغض لـله آیی پیش حقتا نگیرد بر تو رشک عشق دقتا در شمار کسانی به شمار آیی که خشم و غضبشان نیز برای حضرت حق استتا غیرت عشق الهی خلوص ایمان و ایقان تو را مورد طعن و ایراد قرار ندهدتا نخوانی لا و الا الله رادر نيابی منهج این راه راحدیث«مَنْ اَعْطىٰ لـِلّهِ وَ مَنَعَ لـِلّهِ وَ اَحَبَّ لـِلّهِ وَ اَبْغَضَ لـِلّهِ وَ اَنْكَحَ لـِلّهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْـايمانُ.»«هركه برای خدا ببخشد و برای خدا امساک کند و برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن دارد و برای خدا ازدواج کند همانا ایمانش کمال یافته است.»قرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیات ۱ تا ۳Quran, Sooreh Al-Kawthar(#108), Line #1-3«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (١)«همانا ما کوثر (خیر و برکت فراوان) را به تو عطا کردیم.»«فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» (٢)«پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن.»«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (٣)«كه بدخواه تو خود اَبتر است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsاین مقصر به دو صد رنج سزاوار شده‌ستلیک زان لطف به جز عفو و کرم نیست سزامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1537چاره آن دل عطای مبدلی‌ستداد او را قابلیت شرط نیستبلکه شرط قابلیت داد اوستداد لب و قابلیت هست پوستمولوی،‌ مثنوی،‌ دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستحضرت پروردگار که به سست‌ایمانی چنین بنده‌ای واقف است می‌فرمایدهرگاه تو را به عالم اسباب بازگردانم دوباره مفتون همان اسباب و علل ظاهری می‌شوی و مرا از یاد می‌بری کار تو همین است ای بنده توبه‌شکن و سست‌عهدلیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو می‌خوانی مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsتا تو برداشته‌ای دل ز من و مسکن منبند بسکست و درآمد سوی من سیل بلامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همی‌انداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپری‏مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت رو هر که غم دین برگزیدباقی غم‌ها خدا از وی بریدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2786میری من تا قیامت باقی استمیری عاریتی خواهد شکستقوم گفتند ای امیر افزون مگوچیست حجت بر فزون‌جویی تودر زمان ابری برآمد ز امر مرسیل آمد گشت آن اطراف پررو به شهر آورد سیل بس مهیباهل شهر افغان‌کنان جمله رعیبگفت پیغمبر که وقت امتحانآمد اکنون تا گمان گردد عیانهر امیری نیزه خود درفگندتا شود در امتحان آن سیل ‌بندپس قضیب انداخت در وی مصطفیآن قضیب معجز فرمانروانیزه‌ها را همچو خاشاکی ربودآب تیز سیل پرجوش عنودنیزه‌ها گم گشت جمله و آن قضیببر سر آب ایستاده چون رقیبز اهتمام آن قضیب آن سیل زفترو بگردانید و آن سیلاب رفتچون بدیدند از وی آن امر عظیمپس مقر گشتند آن میران ز بیممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165چونکه بد کردی بترس آمن مباشزآنکه تخم است و برویاند خداشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2211از دم حب الوطن بگذر ‌مایستکه وطن آن‌سوست جان این سوی نیستگر وطن خواهی گذر زآن سوی شطاین حدیث راست را کم خوان غلطحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حب الوطن باشد درستتو وطن بشناس ای خواجه نخستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsتو شفایی چو بیایی خوش و رو بنماییسپه رنج گریزند و نمایند قفامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1258گر قضا پوشد سیه همچون شبتهم قضا دستت بگیرد عاقبتگر قضا صد بار قصد جان کندهم قضا جانت دهد درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زندبر فراز چرخ خرگاهت زنداز کرم دان این که می‌‌ترساندتتا به ملک ایمنی بنشاندت‌‌مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsبه طبیبش چه حواله کنی ای آب حیاتاز همانجا که رسد درد همانجاست دوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1619حاکم است و یفعل‌ الله مایشااو ز عین درد انگیزد دواقرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۴۰«قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ ۖ قَالَ كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»«گفت: اى پروردگار من، چگونه مرا پسرى باشد، درحالى ‌كه به پيرى رسيده‌ام و زنم نازاست؟ گفت: بدان‌ سان كه خدا هر چه بخواهد مى‌كند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467بی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت‌الجنه شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1400, Divan e Shamsهیچ طبیبی ندهد بی‌مرضی حب و دوامن همگی درد شوم تا که به درمان برسممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsهمه عالم چو تنند و تو سر و جان همهکی شود زنده تنی که سر او گشت جدامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1936جزو از کل قطع شد بیکار شدعضو از تن قطع شد مردار شدتا نپیوندد به کل بار دگرمرده باشد نبودش از جان خبرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طرنبتا قلاووزت نجنبد تو مجنبهرکه او بی‌سر بجنبد دم بودجنبشش چون جنبش کژدم بود کژرو و شبکور و زشت و زهرناکپیش او خستن اجسام پاکسر بکوب آن را که سرش این بودخلق و خوی مستمرش این بودخود صلاح اوست آن سرکوفتنتا رهد جان‌ریزه‌اش زآن شوم‌تن واسِتان از دست دیوانه سلاحتا ز تو راضی شود عدل و صلاحچون سلاحش هست و عقلش نه ببنددست او را ورنه آرد صد گزندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد که از سر دور ماندخویش را سر ساخت و تنها پیش راندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsای تو سرچشمه حیوان و حیات همگانجوی ما خشک شده‌ست آب از این سو بگشامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3199انصتوا یعنی که آبت را به لاغهین تلف کم کن که لب خشک است باغ
  continue reading

1180 bölüm

Tüm bölümler

×
 
Loading …

Player FM'e Hoş Geldiniz!

Player FM şu anda sizin için internetteki yüksek kalitedeki podcast'leri arıyor. En iyi podcast uygulaması ve Android, iPhone ve internet üzerinde çalışıyor. Aboneliklerinizi cihazlar arasında eş zamanlamak için üye olun.

 

Hızlı referans rehberi